گنجور

 
خاقانی

بوسه‌گهِ آسمان نعل سمند تو باد

نوردِه آفتاب بخت بلند تو باد

خواجهٔ جانی به لطف، شاه جهانی به قدر

گردن گردنکشان رام کمند تو باد

تا رخ و موی تو را درنرسد چشم بد

مردمِ آن چشم‌ها جمله سپند تو باد

خنجر تو چون پرند روشن و با زینت است

خون دل عاشقان نقش پرند تو باد

نامزد نیکوئی بر درِ ایوان توست

نامزد خرمی چشم نژند تو باد

عشق تو را تا ابد جای ز جان من است

جان مرا تا اجل قوت ز قند تو باد

من چه سگم ای دریغ کآمده در بند تو

آنکه مَنَش بنده‌ام بستهٔ بند تو باد

سرمهٔ خاقانی اَست خاک سر کوی تو

افسر خاقان چین نعل سمند تو باد

 
 
 
گنج‌نامهٔ حاجی‌جلال