گنجور

صفایی جندقی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۴۷

 

گرفتم چون تو سروی را قبا پوش

چه حاصل کی مرا گنجد در آغوش

مرا باید مهی سیمین حمایل

مرا زیبد بتی زرین سر آغوش

غزل خوان لعبتی ماهی سخن سنج

[...]

صفایی جندقی
 

صفایی جندقی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۴۸

 

به پایان رفت در بزمت مرا دوش

که از حور و قصورم شد فراموش

کشیدم باده از مینای آن لعل

که دارد عقل را مخمور و مدهوش

به گرمی دم و گیرایی چشم

[...]

صفایی جندقی
 

صفایی جندقی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۵۰

 

نهی مرهم به زخمم یا کنی ریش

بود کی با توام پروایی از خویش

به حال مهر و کین روی سوی من باش

چه جلابم فرستی یا دهی بیش

خوشم تا با منت باشد توجه

[...]

صفایی جندقی
 

صفایی جندقی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۵۴

 

دلم از قید آن مشکین حمایل

اگر خواهی رها بازش فرو هل

چو جان را دید با سامان تر از دل

غمت در جان از دل ساخت منزل

وطن غربت شد از عشقت چو برمن

[...]

صفایی جندقی
 

صفایی جندقی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۵۷

 

به مهر روی ماهی عهد بستم

که عهد مهر مه رویان شکستم

شدم تابنده ی آن سرو آزاد

ز بند بنده و آزاد رستم

مرا تنها کجا بود اینقدر دل

[...]

صفایی جندقی
 

صفایی جندقی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۵۹

 

قبولم کن که لالای تو گردم

بلا گردان بالای توگردم

هزارم جان عطا فرمای و هر روز

بیا تا دور اعطای تو گردم

برم بینی ز فکر روشن ای دوست

[...]

صفایی جندقی
 

صفایی جندقی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۶۰

 

ز میر کعبه زرقی چند دیدم

که زین کافر مسلمانی رمیدم

فکندم خرقهٔ تلبیس و طامات

به تن پیراهن تقوی دریدم

شعار زهد آوردم به بر چاک

[...]

صفایی جندقی
 

صفایی جندقی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۶۲

 

وفا و حسن در یاری ندیدم

به هم حسن و وفا آری ندیدم

نظیرت را پری رویی نجستم

ندیدت را وفا داری ندیدم

نه از بیگانگان نز آشنایان

[...]

صفایی جندقی
 

صفایی جندقی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۶۵

 

ترا تا از دو عالم برگزیدم

دو عالم را قلم بر سر کشیدم

به سودای غمت در رستهٔ عشق

دلی بردم جهان ها جان خریدم

عذاب دوزخش نارد تلافی

[...]

صفایی جندقی
 

صفایی جندقی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۶۶

 

من اول ره که رفتار تو دیدم

به درد این گرفتاران رسیدم

به دستی دامن از دستم کشیدی

که از دستت گریبان ها دریدم

به هشیاری شکستم شیشه و جام

[...]

صفایی جندقی
 

صفایی جندقی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۶۹

 

بنامیزد بتی عیار دارم

که با او از دو عالم عار دارم

چه غم گر دارم از وی دیده خونبار

که چونان لعبتی خونخوار دارم

ز تیغش تا قیامت سینه مجروح

[...]

صفایی جندقی
 

صفایی جندقی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۷۰

 

تعالی الله یکی دلدار دارم

که با رویش ز گلشن عار دارم

ز چهر تابناک آبدارش

گلستان ها گل بی خار دارم

ز سرو قد خورشید جمالش

[...]

صفایی جندقی
 

صفایی جندقی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۹۳

 

سیه مستی فراز آمد به راهم

که چشمش دل ربود از یک نگاهم

به دل کز وی غم آبادی است ویران

کشید از غمزه پی درپی سپاهم

نشاند از عضو عضو خود سراپای

[...]

صفایی جندقی
 

صفایی جندقی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۹۶

 

من و یار ار همی باشیم با هم

چه لازم دیگرانم در دو عالم

برو ساقی مرا با دوست بگذار

که او بس درغم و شادیم همدم

نه پر کن کوزه از خم هی پیاپی

[...]

صفایی جندقی
 

صفایی جندقی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۹۷

 

گشودی طلعت از گیسوی درهم

نمودی صبح عید از شام ماتم

بهر قرنی فلک یک ره جهان را

محرم آرد و نوروز با هم

تو هر روز و شب از آن زلف و رخسار

[...]

صفایی جندقی
 

صفایی جندقی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۰۱

 

به جز خار جفا زین گل عذاران

مرا نامد نصیب از خیل یاران

شدم پیر از فراقش در جوانی

نهالم را دی آمد در بهاران

گراییدم به عشق از شوق رفتم

[...]

صفایی جندقی
 

صفایی جندقی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۰۲

 

بیا بنگر سرشک اشکباران

که تا چون برده آب از اشک باران

ز راز ما مگر آگه نکردند

بهر نام مرا کمتر ز یاران

خدا را تا ز هجرانم رهانی

[...]

صفایی جندقی
 

صفایی جندقی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۰۳

 

الا ماهم الا یارم الا جان

گلستانم گلستانم گلستان

جدایی تا گزیدم زان سر کوی

پشیمانم پشیمانم پشیمان

ز سودای سر آن زلف سرکش

[...]

صفایی جندقی
 

صفایی جندقی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۰۵

 

شب و روز از غمت در باغ و زندان

در افغانم در افغانم در افغان

کجا بی باغ رویت دل گشاید

ز بستانم ز بستانم ز بستان

بیا و ز دیده بنگر سیل خونین

[...]

صفایی جندقی
 

صفایی جندقی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۰۶

 

به زندان بلا آونگ هجران

ز بس ماندم شدم دلتنگ هجران

بیا تا صیقل قربت زداید

مرا ز آیینه ی دل زنگ هجران

به رخش وصل برنه زین راحت

[...]

صفایی جندقی
 
 
۱
۲
۳
۴
۵
sunny dark_mode