گنجور

 
صفایی جندقی

وفا و حسن در یاری ندیدم

به هم حسن و وفا آری ندیدم

نظیرت را پری رویی نجستم

ندیدت را وفا داری ندیدم

نه از بیگانگان نز آشنایان

ز فضل حسنت انکاری ندیدم

ز ترکان چون تو با این مایه خوبی

رضا جویی کم آزاری ندیدم

کمال صورت و معنی که در تست

دگر با هیچ دلداری ندیدم

به عین هوشیاری اینقدر مست

به جز چشم تو بیماری ندیدم

به آب و رنگ آن رخسار و مژگان

گلی نشنیدم و خاری ندیدم

چو مشکین خال و زلف تابدارت

سر مور و دم ماری ندیدم

به دین وکفر کاندر کعبه و دیر

چنین تسبیح و زناری ندیدم

به طرز طره ات هرگز کمندی

به دستان تو طراری ندیدم

مرا خود روز و روشن تیره شب ساخت

چو گیسویت سیه کاری ندیدم

به غیر دل که در قید تو سرخوش

رها از غم گرفتاری ندیدم

صفایی راستی کز خیل خوبان

بدین صدق وصفا یاری ندیدم

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode