سیه مستی فراز آمد به راهم
که چشمش دل ربود از یک نگاهم
به دل کز وی غم آبادی است ویران
کشید از غمزه پی درپی سپاهم
نشاند از عضو عضو خود سراپای
چو چشم خویش بر خاک سیاهم
به محشر نیز از او نارم تظلم
که حق با اوست با چندین گواهم
هنوزش جان و سر خواهم به پا ریخت
چه غم کافکنده در پا دستگاهم
گرم بر سر نهد نام غلامی
کند فخر از غلامی پادشاهم
به خاک آستانش فقر و خواری
از آن به کز برون تشریف و جاهم
بدین خردی دریغ آن کنج لب نیست
چوخال از فتنه ی مژگان پناهم
نباشد غیر رسوایی دریغا
به سودای تو سودی ز اشک و آهم
صفایی نزد جانان سر فرو رفت
به جیب شرمساری از گناهم
نخواهم دیده از خجلت گشودن
مگر فضل وی آید عذر خواهم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
جوابش داد کز کسهای شاهم
به درگاهش ز پیشان سپاهم
من از سِحرِ سَحَر پیکان راهم
جرسجنبانِ هاروتانِ شاهم
به مستی هرچه گفتم عذر خواهم
اگر بیراه رفتم هم به راهم
سفر کردند یاران جان ما هم
بسی بیگانگان و آشنا هم
ز ما یک بار برکندند دل را
ز صحبت خیمه مهر و وفا هم
چه تاب رنج راه آن نازنین را
[...]
چو من در ملک خوبی پادشاهم
ز لب شکر بدان بخشم که خواهم
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.