گنجور

صغیر اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۶۰

 

مرا که جرم ز اندازه بیشتر باشد

خوشم از اینکه به لطف توام نظر باشد

امید من به تو‌ امید زاهدان به عمل

که تا نهال امید که را ثمر باشد

چو بر نخورد کسی در جهان به طول امل

[...]

صغیر اصفهانی
 

صغیر اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۶۴

 

مراست نام علی بهر جسم و جان تعویذ

نیافتم به از این نام در جهان تعویذ

همین مراست نه تعویذ بلکه هست این نام

برای هر یک از افراد انس و جان تعویذ

همین نه خلق زمین راست حرز بلکه بود

[...]

صغیر اصفهانی
 

صغیر اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۶۹

 

رهد ز زلف تو دل در بر من آید باز

اگر که صعوهٔ مسکین رهد ز چنگل باز

بیک نگاه تو از هوش آنچنان رفتم

که تا بصبح قیامت بخود نیایم باز

تو را بکنج لب لعل دانهٔ خالی است

[...]

صغیر اصفهانی
 

صغیر اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۷۵

 

من و ترا بسخن کرده او بهانهٔ خویش

که خوبگوید و خود بشنود فسانهٔ خویش

ببین ببزم که نائی چگونه از لب خود

دمد به نای و دهد گوش بر ترانهٔ خویش

من و خرابی دل بعد ازین که آن دلبر

[...]

صغیر اصفهانی
 

صغیر اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۷۶

 

چو غنچه خون دلت گر غذاست خندان باش

چو گل بگلشن ایام دامن افشان باش

تهی است کاسهٔ وارون آسمان زنهار

ز خوان دهر همان دست شسته مهمان باش

میان مبند چو مور از برای ران ملخ

[...]

صغیر اصفهانی
 

صغیر اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۷۹

 

کسی که سرمه نکرد از غبار رهگذرش

نبود اهل نظر خاک عالمی بسرش

بسینه دل ز طپیدن هم او فتاد افغان

که ماند در قفس اینمرغ و ریخت بال و پرش

ببرد حاصل ایام زندگانی خویش

[...]

صغیر اصفهانی
 

صغیر اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۸۵

 

برفت عمر و نگشتم ز هجر یار خلاص

نشد دلم ز غم و رنج بیشمار خلاص

کجایی ای اجل ای چاره ساز مهجوران

بیا که سازیم از درد انتظار خلاص

چرا نه پای اجل بوسم از سر رغبت

[...]

صغیر اصفهانی
 

صغیر اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۸۶

 

ز پرده گر کنی ایماه وش عیان عارض

کند ز شرم تو ماه فلک نهان عارض

بهر کجا گذرم شرح عارض تو بود

بحالتی که ندادی بکس نشان عارض

شگفت نیست گر از آسمان بخاک افتد

[...]

صغیر اصفهانی
 

صغیر اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۹۵

 

از آنکه گنج غمت جا گرفت در دل خاک

بعشق خاک همی دور میزند افلاک

چو دیدم ابروی محرابی تو دانستم

که چیست سر سجود فرشتگان بر خاک

مرا مران ز در خویش و هر چه خواهی کن

[...]

صغیر اصفهانی
 

صغیر اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۹۸

 

نه ملک دان سبب افتخار خویش و نه مال

که این بود ز فنا ناگزیر و آن ز زوال

بدولتی که ندارد فنا اگر داری

بناز بر همه و آن هست علم و عقل و کمال

بطبع اهل دل ار بایدت شدن مطبوع

[...]

صغیر اصفهانی
 

صغیر اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۹۹

 

بتی نهفته بخلوت سرای جان دارم

که روز و شب سر طاعت بپای آن دارم

حضور او کندم فارغ از زمان و مکان

نه از زمان خبر آنجا نه از مکان دارم

در این جهانم و بیرون از این جهان عجب است

[...]

صغیر اصفهانی
 

صغیر اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۰۲

 

من آن نیم که ز سوی تو رو بگردانم

رخ نیاز از این خاک کو بگردانم

بهر طرف نگرم روی تست در نظرم

کجا توانم از این روی رو بگردانم

بخاک کوی تو جان دادن آرزوی منست

[...]

صغیر اصفهانی
 

صغیر اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۱۰

 

به هر چه می‌نگرم حسن یار می‌بینم

تجلیات جمال نگار می‌بینم

گذشت آن که یکی را هزار می‌دیدم

کنون یکی نگرم گر هزار می‌بینم

خیال یار مرا تا که در کنار‌ آمد

[...]

صغیر اصفهانی
 

صغیر اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۱۱

 

همیشه موی تو در پیچ و تاب می‌بینم

وز آن بگردن دلها طناب می‌بینم

نمی شود دمی از خواب بخت من بیدار

مگر شبی که جمالت بخواب می‌بینم

بدور چشم تو ای شوخ حال مردم را

[...]

صغیر اصفهانی
 

صغیر اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۱۹

 

چگونه سر ز در پیر فقر بردارم

که گنج گوهر مقصود زیر سر دارم

گر آشیانه ندارم چه غم که چون عنقا

جهان و هر چه در آن هست زیر پر دارم

الا که مهلکهٔ آز را هنر دانی

[...]

صغیر اصفهانی
 

صغیر اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۲۴

 

اگر جدا کنی از تیغ بند از بندم

به تیغ دیگرت ای دوست آرزومندم

غم ترا فلک آزار من گمان دارد

ولی بجان تو من با غم تو خرسندم

سزد فزون شود از غیر من بمن جورت

[...]

صغیر اصفهانی
 

صغیر اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۲۹

 

ببوسهٔ لب ساقی بس آرزو دارم

بسان شیشهٔ می‌گریه در گلو دارم

بیاد چاک گریبان یار و غبغب او

همیشه سر بگریبان غم فرو دارم

چه صورتی تو که من در تو خویش مینگرم

[...]

صغیر اصفهانی
 

صغیر اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۳۱

 

چنان به عشق تو وارسته‌ام ز ننگ و ز نام

که ننگ می‌نشناسم کدام و نام کدام

چو موی و روی تو دیدم بهم قرین گفتم

که شب بروز قرین گشته کفر با اسلام

کسیکه عشق ندارد بخامیش شک نیست

[...]

صغیر اصفهانی
 

صغیر اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۵۴

 

دری به از در یکتای با صفای سخن

خرد نیافت بگنجینهٔ خدای سخن

سخن بهای دو عالم توان شود‌ام ا

دو کون می‌نتواند شود بهای سخن

کند ز فیض نظر خاک تیره زر آنکو

[...]

صغیر اصفهانی
 

صغیر اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۵۶

 

به ماه عارض خود زلف را حجاب مکن

سیاه روز من و روی آفتاب مکن

بکن هر آنچه که خواهی ولی مرو ز برم

مرا به آتش هجران خود کباب مکن

کنونکه خرمنم ای برق سوختی دیگر

[...]

صغیر اصفهانی
 
 
۱
۲
۳
۴
۵
۶
sunny dark_mode