امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » هشت بهشت » بخش ۱ - آغاز کتاب و منتخب یکی از داستانهای هشت بهشت
ای گشایندهٔ خزاین جود
نقش پیوند کارگاه وجود
همه هستی ز ملک تا ملکوت
یک رقم زان جریدهٔ جبروت
هست بی نیست آشکار و نهفت
[...]

امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » هشت بهشت » بخش ۲ - پایان سرودن مثنویهای خمسه
شکر حق را که از خزاین غیب
ریخت چندان جواهرم در جیب
که ازان نقد قیمتی به سه سال
کردم این پنج گنج مالامال
یک یک این پنج نامه تا پایان
[...]

امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۳
مهر بگشای لعل میگون را
مست کن عاشقان مجنون را
رخ نمودی و جان من بردی
اثر این بود فال میمون را
دل من کشته بقای تو باد
[...]

امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۸۱
گر چه بر بود عقل و دین مرا
بد مگویید نازنین مرا
گوشش از بار در گران گشته ست
نشنود ناله حزین مرا
آخر، ای باغبان، یکی بنمای
[...]

امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۱۹
ماهرویا، به خون من مشتاب
کشتن عاشقان که دید صواب
چشمت، ار خون من بریخت چه شد
ترک با تیغ بود مست و خراب
تا گل از شرم رویت آب شود
[...]

امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۵۱
شاخ گل از نسیم جلوه گر است
وقت گلبانگ بلبل سحر است
خار پهلوی گل نشاند، زآنک
خون بسته ز بهر نیشتر است
باغ در رقص و جنبش است، زآنک
[...]

امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۵۲
دامن گل ز ابر پر گهر است
باغ را زیب و زینت دگر است
غنچه بر باد داد دل، چو گشاد
چشم بر گل که مو به روی فر است
به یکی جام کش رسید از دور
[...]

امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۵۳
شب گذشته ست و اول سحر است
بانگ بلبل به می نویدگر است
وقت او خوش که در چنین وقتی
باده بر دست و نازنین به بر است
کشتی باده نه به کف، باری
[...]

امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۵۴
موی را نیست این میان که تراست
پسته را نیست این دهان که تراست
قامت راست سرو را ماند
سرو باشد چنین روان که تراست؟
جان ببردی و خوش هنوز نه ای
[...]

امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۵۵
هر که در پیش چشم روشن ماست
گوییا آفت دل و تن ماست
چشم ما گر نمی شود، ماناک
آن همان آفتاب روشن ماست
لاله ها می دمد ز خون دو چشم
[...]

امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۵۶
عشق اگر چه نشان بخت بد است
نزد عاشق سعادت ابد است
هر که جوید مرادی از معشوق
گویی او عاشق مرا خود است
گر چه صد روز نیک عاشق راست
[...]

امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۵۸
این جفا کارییت که نو به نو است
مگر این جان کشته را درو است
چون ترا نیست نیم کنجد شرم
گفت من نزد تو به نیم جو است
چشم بر کشتنم گماشته ای
[...]

امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۵۹
رخ تو نور دیده قمر است
لب تو سرخ رویی شکر است
با تو، ای یکسر آمده به دلم
که کند شرکتی، گدا و سر است
کار دیگر مکن، مکن شوخی
[...]

امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۶۰
تن پاکت که زیر پیرهن است
وحده لاشریک له، چه تن است
هست پیراهنت چو قطره آب
که تنک گشته بر گل و سمن است
با خودم کش درون پیراهن
[...]

امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۶۱
روی نیکوی تو ز مه کم نیست
جز ترا نیکویی مسلم نیست
دهنت ذره و کم از ذره است
رخ ز خورشید ذره ای کم نیست
بی دهانی و ملک خوبی را
[...]

امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۶۲
سرو را با قد تو هستی نیست
میلش الا به سوی پستی نیست
در دهان و میانت می بینم
نیستی هست، لیک هستی نیست
گاه گاهم به قبله بودی روی
[...]

امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۶۳
یار ما دل ز دوستان برداشت
مهر دیرینه از میان برداشت
من نخواهم کشید هر چه کند
دل که از وی نمی توان برداشت
دی به تندی بلند کرد ابرو
[...]

امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۶۴
ترک مستم که قصد ایمان داشت
چشم او میل غارت جان داشت
خون من چون شراب می جوشد
وز دلم هم کباب بریان داشت
دیده در می فشاند در دامن
[...]

امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۶۵
از رخت ارغوان نمودار است
وز رخم زعفران نمودار است
نقش سودا که هست بر جانم
لب و خطش ازان نمودار است
آن ستاره که ریخت مژگانم
[...]

امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۶۶
ترک من دی سخن به ره میگفت
هرکه رویش بدید، مه میگفت
او همیرفت و خلق در عقبش
وحده لاشریک له میگفت
دل به صد حیله میگریخت ز عشق
[...]
