گنجور

 
امیرخسرو دهلوی

عشق اگر چه نشان بخت بد است

نزد عاشق سعادت ابد است

هر که جوید مرادی از معشوق

گویی او عاشق مرا خود است

گر چه صد روز نیک عاشق راست

بهر این روز اسیر روز بد است

دیگران بهر تو چرا میرند؟

مردنم این که اندرین حسد است

صوفی ما که مست می زده است

جرم بر ساقیان سرو قد است

همه عیب است باده و هنرش

شستن ما ز مایه خرد است

پرسیم توبه شد ز می خسرو

شد، ولی آرزو یکی به صد است

 
 
 
عراقی

هر محبت، که در دلی پیداست

بی شک آن انقطاع غیر خداست

سلطان ولد
سلطان ولد » ولدنامه » بخش ۵ - در بیان آنکه حق تعالی خلق را از ظلمت آفرید و مراد از ظلمت آب و گل است که حیوانیست و بخواب وخور میزید نور خود را بر آن ظلمت نثار کرد که ان اللّه تعالی خلق الخلق فی ظلمة ثم رش علیهم من نوره و در تقریر آنکه حق تعالی چون آدمی را آفرید قابلیت آنش دادکه او را بشناسد پس از هر صفت بی پایان خود اندک اندک در او تعبیه کرد تا از این اندک آن بسیار و بینهایت را تواند فهم کردن چنانکه از مشتی گندم انباری را و از کوزۀ آب جوئی را اندکی بینائی داد شود که همه بینائی چه چیز است و همچنین شنوائی و دانائی و قدرت الی ما نهایه همچون عطاری که از انبارهای بسیار اندک در طبله‌ها کند و بدکان آورد همچون حنا و عود و شکر و غیر آن تا آن طبله‌ها انموذج انبارها باشد از این روی میفرماید که و مااوتیتم من العلم الا قلیلا مقصودش علم تنها نیست یعنی آنچنانکه از علم اندکی دادم از هر صفتی نیز اندک دادم تا ازاین اندک آن بی نهایت معلوم شود پس طبله‌های عطار صورت انبارهاش باشد که خلق آدم علی صورته

خود صفاتم اگرچه بیحد است

آن صفات قلیل از آن عد است

مشاهدهٔ ۱۷ مورد هم آهنگ دیگر از سلطان ولد
اوحدی

دل باقی محل نور خداست

دل فانی ازین محله جداست

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه