گنجور

 
امیرخسرو دهلوی

یار ما دل ز دوستان برداشت

مهر دیرینه از میان برداشت

من نخواهم کشید هر چه کند

دل که از وی نمی توان برداشت

دی به تندی بلند کرد ابرو

از پی کشتنم کمان برداشت

خواستم جان به عذر پیش برم

هجر خود رفت و پیش ازان برداشت

عهد کردم که درد دل نکنم

درد دل مهر از زبان برداشت

در دل او نکرد کار، ار چه

سنگ از افغان من، فغان برداشت

چشم او هیچ کم نخواهد شد

دل بیامد، مرا ز جان برداشت

رفتم امروز تا نخواهد کشت

سر نخواهم ز آستان برداشت

ترک سودای خام کن، خسرو

که وفا رخت ازین دکان برداشت

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
سنایی

عدل تا سایه از جهان برداشت

خوشدلی رخت از این مکان برداشت

مجیرالدین بیلقانی

دوش چون مرغ شب فغان برداشت

مهر خاموشی از دهان برداشت

صبح سرپوش زر کشیده چرخ

از طبقهای آسمان برداشت

زاغ شب در زمان که پشت نمود

[...]

مشاهدهٔ ۲ مورد هم آهنگ دیگر از مجیرالدین بیلقانی
کمال‌الدین اسماعیل

دوش عقلم که ترجمان نست

پرده از پوشش نهان برداشت

گرم در گفتگوی شد با من

مطلعی سرد ناگهان برداشت

سخنی چند در غلاف براند

[...]

همام تبریزی

ظلمت کفر از جهان برداشت

زنگی از آیینه زمان برداشت

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه