یار ما دل ز دوستان برداشت
مهر دیرینه از میان برداشت
من نخواهم کشید هر چه کند
دل که از وی نمی توان برداشت
دی به تندی بلند کرد ابرو
از پی کشتنم کمان برداشت
خواستم جان به عذر پیش برم
هجر خود رفت و پیش ازان برداشت
عهد کردم که درد دل نکنم
درد دل مهر از زبان برداشت
در دل او نکرد کار، ار چه
سنگ از افغان من، فغان برداشت
چشم او هیچ کم نخواهد شد
دل بیامد، مرا ز جان برداشت
رفتم امروز تا نخواهد کشت
سر نخواهم ز آستان برداشت
ترک سودای خام کن، خسرو
که وفا رخت ازین دکان برداشت
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به موضوع عشق و دلتنگی پرداخته است. شاعر از درد جدایی و غم ناشی از دوری از محبوب میگوید. او احساس میکند که محبوبش عشق و محبت دیرینهاش را از او گرفته و این موضوع برایش بسیار دردآور است. شاعر در عین حال عهد کرده که دیگر در مورد درد دلش صحبت نکند، اما نمیتواند از احساساتش فرار کند و این درد را در دل خود حمل میکند. در نهایت، شاعر از محبوبش میخواهد که از خیالات بیثمر دست بردارد، زیرا وفا و صداقتی در این رابطه باقی نمانده است.
هوش مصنوعی: دوست ما از دل دوستان محبت قدیمی را کنار گذاشت.
هوش مصنوعی: من هرگز نمیتوانم از چیزی که دل میخواهد صرفنظر کنم؛ زیرا نمیتوانم از آن دل برمیدارم.
هوش مصنوعی: دی شب، با خشم و تندی ابرویش را بالا برد و کمانش را برای کشتن من آماده کرد.
هوش مصنوعی: در آرزوی دیدار تو، جانم را به خاطر غم دوریات به عذر آوردم، اما آن غم پیش از آنکه به تو بگویم، از من دور شد.
هوش مصنوعی: من تصمیم گرفتهام که از مشکلات و غصههای خود سخن نگوییم، اما عشق و محبت در دلم آنقدر قوی است که ناخواسته از زبانم میریزد.
هوش مصنوعی: هرچند من از درد و نالهام فریاد بلندی میزنم، اما او در دلش هیچ احساسی ندارد و به من توجهی نمیکند.
هوش مصنوعی: چشم او هیچ کم نخواهد شد، حتی وقتی دل به سمت من میآید و مرا از جانم میگیرد.
هوش مصنوعی: امروز به جایی رفتم که تصمیم به ترک آن ندارم و تا وقتی که مرا نخواهند، از آنجا نخواهم رفت.
هوش مصنوعی: ای خسرو، آرزوی بیهوده را رها کن، زیرا وفا و صداقت از این مکان خارج شد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
عدل تا سایه از جهان برداشت
خوشدلی رخت از این مکان برداشت
دوش چون مرغ شب فغان برداشت
مهر خاموشی از دهان برداشت
صبح سرپوش زر کشیده چرخ
از طبقهای آسمان برداشت
زاغ شب در زمان که پشت نمود
[...]
راه دروازه جهان برداشت
دوری از دور آسمان برداشت
دوش عقلم که ترجمان نست
پرده از پوشش نهان برداشت
گرم در گفتگوی شد با من
مطلعی سرد ناگهان برداشت
سخنی چند در غلاف براند
[...]
ظلمت کفر از جهان برداشت
زنگی از آیینه زمان برداشت
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.