گنجور

 
امیرخسرو دهلوی

ماهرویا، به خون من مشتاب

کشتن عاشقان که دید صواب

چشمت، ار خون من بریخت چه شد

ترک با تیغ بود مست و خراب

تا گل از شرم رویت آب شود

یک زمان برفگن ز چهره نقاب

مثل خود در جهان کجا بینی

گه در آیینه بنگری گه در آب

آرزو می کند مرا با تو

گوشه خلوت و شراب و کباب

وین تمناست در سرم همه عمر

زین هوس چشم من نگیرد خواب

وز غم روی شاهدان ما را

تا به کی پند می دهند اصحاب

هر که دعوی کند ز خوبان صبر

نشنود کل مدع کذاب

چه ملامت کنید خسرو را

فاتقوالله یا اولی الالباب

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
عنصری

هر سؤالی کز آن لب سیراب

دوش کردم همه بداد جواب

گفتمش جز شبت نشاید دید

گفت پیدا بشب بود مهتاب

گفتم از تو که برده دارد مهر

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از عنصری
ناصرخسرو

به چه ماند جهان مگر به سراب

سپس او تو چون دوی به شتاب؟

چون شدستند خلق غره بدو

همه خرد و بزرگ و کودک و شاب؟

زانکه مدهوش گشته‌اند همه

[...]

قطران تبریزی

لاله داری شکفته بر مهتاب

مشگ داری گرفته بر مه تاب

مشگ چون موی تو ندارد بوی

ماه چون روی تو ندارد تاب

پیل با عشق تو ندارد پای

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه