گنجور

جامی » دیوان اشعار » واسطة العقد » غزلیات » شمارهٔ ۲

 

بینمت ای خرد به کار تو گم

کارگه چرخ و کارگر انجم

جست عالم ز خوابگاه عدم

چون ز امرت رسید بانگ که قم

کی شناسد تو را اسیر جهات

[...]

جامی
 

جامی » دیوان اشعار » واسطة العقد » غزلیات » شمارهٔ ۲۰

 

بی تو از جان ملالت است مرا

با تو بنگر چه حالت است مرا

بی جمال تو گر به مه نگرم

از خیالت خجالت است مرا

کرده ام در صف سگانت جای

[...]

جامی
 

جامی » دیوان اشعار » واسطة العقد » غزلیات » شمارهٔ ۲۹

 

ماه من گر عیان کند خود را

قبله عاشقان کند خود را

او فرشته ست جای آن دارد

کز نظرها نهان کند خود را

جرعه نوش لبش به آب حیات

[...]

جامی
 

جامی » دیوان اشعار » واسطة العقد » غزلیات » شمارهٔ ۵۳

 

ساقیا چند ذکر موت و حیات

باده در ده که کل آت آت

سیآت من است هستی من

حسناتم ازان خلاص و نجات

چند جامم بده پی اندر پی

[...]

جامی
 

جامی » دیوان اشعار » واسطة العقد » غزلیات » شمارهٔ ۵۵

 

یا انیس القلوب فی الخلوات

بک تأوی الوحوش فی الفلوات

تا نگردد رخ تو قره عین

لا تقر العیون فی الصلوات

می هر نشئه نشوه ای دارد

[...]

جامی
 

جامی » دیوان اشعار » واسطة العقد » غزلیات » شمارهٔ ۸۴

 

غنچه همچون دهان تنگ تو نیست

گل چو رخسار لاله رنگ تو نیست

سینه ام را به غمزه ریش مکن

کین هدف لایق خدنگ تو نیست

جنگ تو صلح با رقیبان است

[...]

جامی
 

جامی » دیوان اشعار » واسطة العقد » غزلیات » شمارهٔ ۹۸

 

در دلم زآتش تو داغ بس است

خانه تنگ است یک چراغ بس است

گر نیامد دلم به کف به سراغ

اینکه آمد به تو سراغ بس است

مشک گو روبه باد و عود بسوز

[...]

جامی
 

جامی » دیوان اشعار » واسطة العقد » غزلیات » شمارهٔ ۱۰۱

 

یار بر دیده راه کرد و گذشت

دیده را جلوه گاه کرد و گذشت

بودم افتاده خوار بر راهش

به حقارت نگاه کرد و گذشت

برقع زلف پیش روی کشید

[...]

جامی
 

جامی » دیوان اشعار » واسطة العقد » غزلیات » شمارهٔ ۱۲۴

 

ترک شیرین شمایلی که مراست

کی توانم بدین دلی که مراست

من گرفتار و یار مستغنی

آه ازین کار مشکلی که مراست

شد پی دستبوس قاتل من

[...]

جامی
 

جامی » دیوان اشعار » واسطة العقد » غزلیات » شمارهٔ ۱۲۸

 

جلوه حسن تو کجاست که نیست

جذبه عشق تو که راست که نیست

خبر وصل تو رسد همه جای

این خبر در دیار ماست که نیست

کج نهادی کله به فتنه گری

[...]

جامی
 

جامی » دیوان اشعار » واسطة العقد » غزلیات » شمارهٔ ۱۳۸

 

ای ز تو قیل و قال ما همه هیچ

فهم و وهم و خیال ما همه هیچ

مالک الملک کاینات تویی

دعوی ملک و مال ما همه هیچ

خالی از فضل بر کمال تو هست

[...]

جامی
 

جامی » دیوان اشعار » واسطة العقد » غزلیات » شمارهٔ ۱۳۹

 

قد بدا نور فالق الاصباح

اسفر الصبح اطفی ء المصباح

کم طلب در کتب حقیقت عشق

نشود یافت این لغت ز صحاح

رو به فتاح کن که ممکن نیست

[...]

جامی
 

جامی » دیوان اشعار » واسطة العقد » غزلیات » شمارهٔ ۱۸۸

 

بی تو جان زندگی نمی خواهد

عمر پایندگی نمی خواهد

چون خطت خضر با وجود لبت

چشمه زندگی نمی خواهد

بی فروغ جمال فرخ تو

[...]

جامی
 

جامی » دیوان اشعار » واسطة العقد » غزلیات » شمارهٔ ۱۸۹

 

بوی آن آشنا که می آرد

جز نسیم صبا که می آرد

گرچه ما را خبر نکرد و برفت

خبر او به ما که می آرد

شرط یاری پیام یار آریست

[...]

جامی
 

جامی » دیوان اشعار » واسطة العقد » غزلیات » شمارهٔ ۲۱۱

 

آمد ازملک عشق لشکر درد

مرد باید کنون که گیرد مرد

تندبادی ز کوی عشق وزید

که برآمد ز خاکساران گرد

فارغند از جفای یار اغیار

[...]

جامی
 

جامی » دیوان اشعار » واسطة العقد » غزلیات » شمارهٔ ۲۱۶

 

ناله دردناک می آید

زین دل چاک چاک می آید

چون ننالد که هر دم از تو بر او

زخمهای هلاک می آید

می نهی پابه خاک و بوی خوشت

[...]

جامی
 

جامی » دیوان اشعار » واسطة العقد » غزلیات » شمارهٔ ۲۴۴

 

شمت برقا یلوح للاسرار

کاد یمحو بریقه الانوار

آتشی تافت از نواحی طور

دل به آن سو شتافت موسی وار

دیده انتظار بر راهیم

[...]

جامی
 

جامی » دیوان اشعار » واسطة العقد » غزلیات » شمارهٔ ۲۷۴

 

هست خالی ز سبحه دست خواص

همچو سبحه ز گوهر اخلاص

غرقه در گریه از برای توام

بهر در غوطه می خورد غواص

جنبش هر کسی ز جای وی است

[...]

جامی
 

جامی » دیوان اشعار » واسطة العقد » غزلیات » شمارهٔ ۲۹۷

 

ای خط و لب تو را به هم نزدیک

خضر و آب بقا به هم نزدیک

برسر کوی تو ز خواری عشق

پادشاه و گدا به هم نزدیک

کن وفا وعده جفا که بود

[...]

جامی
 

جامی » دیوان اشعار » واسطة العقد » غزلیات » شمارهٔ ۳۰۱

 

ساقیا خیز کز محول حال

روز عشرت نهاد روبه زوال

روزه خواهد حجاب ما گشتن

از شراب حرام و نقل حلال

چون رسد دور من عنایت کن

[...]

جامی
 
 
۱
۲
sunny dark_mode