گنجور

 
جامی

ای ز تو قیل و قال ما همه هیچ

فهم و وهم و خیال ما همه هیچ

مالک الملک کاینات تویی

دعوی ملک و مال ما همه هیچ

خالی از فضل بر کمال تو هست

لاف فضل و کمال ما همه هیچ

باگهرهای گنج مخفی تو

نرخ سنگ و سفال ما همه هیچ

سایلان سماط جود توییم

بی جوابت سوال ما همه هیچ

بی نسیم قبول عاطفتت

طاعت ماه و سال ما همه هیچ

هست باهای و هوی مستانت

وجد جامی وحال ما همه هیچ