گنجور

 
جامی

غنچه همچون دهان تنگ تو نیست

گل چو رخسار لاله رنگ تو نیست

سینه ام را به غمزه ریش مکن

کین هدف لایق خدنگ تو نیست

جنگ تو صلح با رقیبان است

هیچ عاشق حریف جنگ تو نیست

تا به سنگ ستم گشادی دست

نیست دستی که زیر سنگ تو نیست

چون کنی قصد قتل منتظران

هیچ تعجیل چون درنگ تو نیست

با سگان تو نانشستن ما

جز مراعات نام و ننگ تو نیست

جامی از بار دل چو چنگ شدی

این غزل جز نوای چنگ تو نیست