گنجور

 
جامی

ساقیا چند ذکر موت و حیات

باده در ده که کل آت آت

سیآت من است هستی من

حسناتم ازان خلاص و نجات

چند جامم بده پی اندر پی

اذهب السیئات بالحسنات

پیش خم میم به سجده درآر

که نمازاست افضل الحرکات

دهنم را ز غیر باده ببند

که صیام است احسن السکنات

واقفم کن به کنج دیر که حج

لیس الا الوقوف بالعرفات

تا به کی بانگ هی هی ای صوفی

می دهد بوی دوری از هیهات

نامدی هرگز از جهات برون

کی خبر یابی از برون جهات

در میخانه جات شد جامی

نلت والله ارفع الدرجات