گنجور

 
جامی

یا انیس القلوب فی الخلوات

بک تأوی الوحوش فی الفلوات

تا نگردد رخ تو قره عین

لا تقر العیون فی الصلوات

می هر نشئه نشوه ای دارد

نشوة العشق اطیب النشوات

بار عشق تو پشت ما خم کرد

لا مرور الشهور والسنوات

درد هجر تو اشک ما خون کرد

لا مضی العشی والغدوات

رود از دل حدیث عشق به دل

نه اسانید دارد آن نه روات

نیست جامی نوشتنی غم عشق

نامه طی کن بسوز کلک و دوات