ناصرخسرو » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۸۰
ای شده چاکر آن درگه انبوه بلند
وز طمع مانده شب و روز بر آن در چو کلند
بر در میر تو، ای بیهده، بسته طمعی
از طمع صعبتر آن را که نه قید است و نه بند
شوم شاخی است طمع زی وی اندر منشین
[...]
لبیبی » ابیات پراکنده در لغت نامه اسدی و مجمع الفرس سروری و فرهنگ جهانگیری و رشیدی » شمارهٔ ۲۳ - به شاهد لغت دند، بمعنی ابله و بی باک و خود کامه
اندرین شهر بسی ناکس برخاسته اند
همه خر طبع و همه احمق و بی دانش و دند
مولانا » دیوان شمس » ترجیعات » پنجم
شمس تبریز! تو جانی و همه خلق تناند
پیش جان و تن تو صورت تنها چه تنند
همام تبریزی » غزلیات » شمارهٔ ۶۵
برو ای زاهد مغرور و مده ما را پند
عاشقان را به خدا بخش ملامت تا چند
من دیوانه ز زنجیر نمیاندیشم
که کشیدهست مرا زلف مسلسل در بند
خسروان از پی نخجیر دوانند ولی
[...]
حکیم نزاری » غزلیات » شمارهٔ ۵۴۹
آن کداماند و کیاناند و کجا میباشند
کز خرد دور و برانگیخته با اوباشاند
گرچه آزرده و رنجور شود دلهاشان
از جفای دگران سینۀ کس نخراشند
برِ این کِشته گر ابلیس خورد گر آدم
[...]
خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » صنایع الکمال » حضریات » غزلیات » شمارهٔ ۱۸۳
سوی دیرم نگذارند که غیرم دانند
ور سوی کعبه شوم راهب دیرم خوانند
زاهدان کز می و معشوق مرا منع کنند
چون شدم کشته ز تیغم بچه می ترسانند
روی بنمای که جمعی که پریشان تواند
[...]
خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » بدایع الجمال » شوقیات » شمارهٔ ۶۴
می کشندم بخرابات و در آن می کوشند
که بیک جرعه ی می آب رخم بفروشند
دیگران مست فتادند و قدح ما خوردیم
پختگان سوخته و افسرده دلان می جوشند
باده از دست حریفان ترشروی منوش
[...]
سیف فرغانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۰۰
ای که شیرینی تو شور در آفاق افگند
حلقه زلف تو در گردنم انداخت کمند
هرچه معنیست اگر جمله مصور گردد
کس بمعنی و بصورت بتو نبود مانند
گر بتریاک وصالم برسانی باری
[...]
سیف فرغانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۰۱
ای که در باغ نکویی به تو نبود مانند
گل به رخسار نکو سرو به بالای بلند
هیچکس نیست ز خوبان جهان همچون تو
هرگز استاره به خورشید نباشد مانند
با وجود تو که هستی ز شکر شیرینتر
[...]
عبید زاکانی » دیوان اشعار » ترکیبات » شمارهٔ ۱ - در مدح خواجه رکنالدین عمیدالملک وزیر
ای سراپردهٔ همت زده بر چرخ بلند
امرت انداخته در گردن خورشید کمند
کمال خجندی » غزلیات » شمارهٔ ۴۸۲
گر به سنگ سنمم عشق تو دندان شکند
دل ز لبهای تو دندان طمع بر نکند
آنچنان ساده رخی داری و لغزان که برو
گر نشیند مگسی افتد و پایش شکند
چون به قانون نظر وصل بتان ممکن نیست
[...]
کمال خجندی » غزلیات » شمارهٔ ۵۶۳
بار ما سرو بلند است بگوئیم بلند
پست گفتن سخن از بیم رقیبان تا چند
دامنش دیر بدستم فته و حلقه زلف
نتوان زود گرفت آهوی مشکین بکمند
تیرهای دگرش بر دل اگر آید حیف
[...]
جهان ملک خاتون » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۶۴۶
بیشتر خلق جهان در پی جاه و درمند
ز وفا دور و جفاجوی و نه اهل کرمند
روزگاریست پرآشوب که از خلق جهان
حذر اولیست که یاران وفادار کمند
وحشتی از همه دارند ندانم که چرا
[...]
حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۸۱
بعد از این دستِ من و دامنِ آن سروِ بلند
که به بالای چَمان از بُن و بیخَم بَرکَنْد
حاجتِ مطرب و مِی نیست تو بُرقَع بِگُشا
که به رقص آوَرَدَم آتشِ رویت چو سپند
هیچ رویی نشود آینهٔ حجلهٔ بخت
[...]
شاه نعمتالله ولی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۷۹۷
عاشقان درش از درد دوا یافته اند
خستگان غمش از رنج شفا یافته اند
باده نوشان سراپردهٔ میخانهٔ دل
جرعهٔ دُردی دردش چو دوا یافته اند
مبتلایان بلایش ز بلا نگریزند
[...]
قاسم انوار » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۹۲
آخر،ای شوخ جهان،عشوه گری با ما چند؟
ما بسودای تو مردیم، خدا را مپسند
در غمت خسته دلان غرقه خونند مدام
نفسی برسرشان آ و ببین در چه دمند؟
آن دل از وسوسه هر دو جهان آزادست
[...]
خیالی بخارایی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۷۰
در چمن دوش به گل بلبل دشوار پسند
صفت قدّ تو می گفت به آواز بلند
تا نیِ قند به یاقوت لبت لافی زد
دست ایّام جدا می کندش بند ز بند
هیچ شک نیست که آشفته دلان بسیارند
[...]
صوفی محمد هروی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۰
ای خجل در چمن از قامت تو سرو بلند
چشم شوخ تو سبق برده زبادام خجند
دل زابروی تو پیوسته گرفتار بلاست
چون رهد مرغ که افتاده بود دام کمند
این چه بالا و میان است و چه ابرو و چه چشم
[...]
جامی » دیوان اشعار » فاتحة الشباب » غزلیات » شمارهٔ ۲۶۳
ای دریغ کاخ امانی به غم و شادی بند
بنده نفس خودی دعوی آزادی چند
پیش دانا چه بود ملک همه دنیا هیچ
لاف دانش چه زنی ای که به هیچی خرسند
رشته سعی قوی کن که رسیدن نتوان
[...]
جامی » دیوان اشعار » فاتحة الشباب » غزلیات » شمارهٔ ۲۶۴
دل ز خوبان نکشد جز سوی آن سرو بلند
وه که خون شد جگرم زین دل دشوار پسوند
رنج بی فایده چندین مکش ای خواجه حکیم
کی بود مرهم داغ تو مرا فایده مند
هر درختی که دلم در چمن عیش نشاند
[...]