در چمن دوش به گل بلبل دشوار پسند
صفت قدّ تو می گفت به آواز بلند
تا نیِ قند به یاقوت لبت لافی زد
دست ایّام جدا می کندش بند ز بند
هیچ شک نیست که آشفته دلان بسیارند
در کمند تو، ولی چون من بیچاره کم اند
باز پیوست دل از سنگ ملامت چو شکست
گرچه خود جام شکسته نپذیرد پیوند
گفته یی مانع دیدار نقاب است تو را
این گناه از طرف توست به رو بیش مبند
آخر از صبر خیالی همه را روشن شد
که شد از مهر جمالت به خیالی خرسند
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به توصیف زیبایی و دلتنگی شاعر پرداخته است. شاعر به بلبل و چمن اشاره میکند که بلبل در جستجوی محبوب خود، از زیباییهای او سخن میگوید. وی میگوید که با وجود دلتنگی و شکستی که در قلبش احساس میکند، به خاطر عشقش به محبوب، همچنان امید دارد. شاعر همچنین به این نکته اشاره میکند که دیگران نیز در غم و اندوه بسر میبرند، اما او به دلیل عمق عشقش، در این عشق تنهاست. در نهایت، روشن شدن حقیقت عشق و تاثیر عمیق آن بر دلها را بیان میکند.
هوش مصنوعی: دیروز در باغ، بلبل در حالی که سخت به زیباییهای گل نگاه میکرد، با صدای بلند از ویژگیها و خوشگلی تو صحبت میکرد.
هوش مصنوعی: تا زمانی که نی قند به لبهای یاقوتیات تماس دارد، روزگار او را از آغوشش جدا میکند.
هوش مصنوعی: شکی نیست که افراد زیادی دلشان آشفته و شیفتهی تو هستند، اما مثل من که در این وضعیت هستم، بسیار کماند.
هوش مصنوعی: دل دوباره به خاطر ملامتها همانند سنگی که شکسته، دچار پیوند و وابستگی شده است. هرچند که خود آن جام شکسته آن ارتباط را نمیپذیرد.
هوش مصنوعی: این جمله به این معناست که حرفی که تو زدهای، باعث شده که نتوانی کسی را ببینی. این اشتباه از جانب خود توست، پس اجازه نده که این مسئله مانع ارتباط تو با دیگران شود.
هوش مصنوعی: در نهایت، با صبر و شکیبایی، همه متوجه شدند که عشق و زیبایی تو باعث خوشحالی و دلگرمی آنها شده است.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
ای شده چاکر آن درگه انبوه بلند
وز طمع مانده شب و روز بر آن در چو کلند
بر در میر تو، ای بیهده، بسته طمعی
از طمع صعبتر آن را که نه قید است و نه بند
شوم شاخی است طمع زی وی اندر منشین
[...]
اندرین شهر بسی ناکس برخاسته اند
همه خر طبع و همه احمق و بی دانش و دند
شمس تبریز! تو جانی و همه خلق تناند
پیش جان و تن تو صورت تنها چه تنند
برو ای زاهد مغرور و مده ما را پند
عاشقان را به خدا بخش ملامت تا چند
من دیوانه ز زنجیر نمیاندیشم
که کشیدهست مرا زلف مسلسل در بند
خسروان از پی نخجیر دوانند ولی
[...]
آن کداماند و کیاناند و کجا میباشند
کز خرد دور و برانگیخته با اوباشاند
گرچه آزرده و رنجور شود دلهاشان
از جفای دگران سینۀ کس نخراشند
برِ این کِشته گر ابلیس خورد گر آدم
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.