ساقیا موسم عیش است بده جام شراب
لطف کن بسته لبان را به زلالی دریاب
قدح باده اگر هست به من ده تا من
در سر باده کنم خانهٔ هستی چو حباب
در حساب زر و سیم است و غم داد و ستد
کوربختی که ندارد خبر از روز حساب
بر کسم هیچ حسد نیست خدا میداند
جز بر آن رند که افتاده بود مست و خراب
هرکه را آتش این روزهٔ سی روزه بسوخت
مرهمش شمع و شرابست و دوا چنگ و رباب
وانکه امروز عذاب رمضان دیده بود
من بر آنم که به دوزخ نکشد بار عذاب
باده در جام طرب ریز که شوال آمد
موسم وعظ بشد نوبت قوال آمد
وقت آنست دگر باره که می نوش کنیم
روزه و وتر و تراویح فراموش کنیم
پایکوبان ز در صومعه بیرون آئیم
دست با شاهد سرمست در آغوش کنیم
سر چو گل در قدم لاله رخان اندازیم
جان فدای قد حوران قبا پوش کنیم
شیخکان گر به نصیحت هذیانی گویند
ما به یک جرعه زبان همه خاموش کنیم
چند روی ترش واعظ ناکس بینیم
چند بر قول پراکندهٔ او گوش کنیم
جام زر بر کف و از زال زر افسانه مخوان
تا به کی قصهٔ کاووس و سیاووش کنیم
لله الحمد که ما روزه به پایان بردیم
عید کردیم و ز دست رمضان جان بردیم
دل به جان آمد از آن باد به شبها خوردن
در فرو کردن و ترسیدن و تنها خوردن
چه عذابیست همه روزه دهان بر بستن
چه بلائیست به شب شربت و حلوا خوردن
زشت رسمی است نشستن همه شب با عامه
هم قدح گشتن و پالوده و خرما خوردن
مدعی روزم اگر بوی دهن نشنیدی
شب نیاسود می از بادهٔ حمرا خوردن
فرصت بادهٔ یکماهه ز من فوت شدی
گر نشایستی با مردم ترسا خوردن
رمضان رفت کنون ما و از این پس همه روز
باده در بارگه خواجهٔ والا خوردن
صاحب سیف و قلم پشت و پناه اسلام
رکن دین خواجهٔ ما چاکر خورشید غلام
خسروا پیش که این طاق معلی کردند
سقف این طارم نه پایهٔ مینا کردند
هرچه بخت تو طلب کرد بدو بخشیدند
هرچه اقبال تو میخواست مهیا کردند
جود آواره و مرضی ز جهان گم شده بود
بازو و کلک تو این قاعده احیا کردند
پادشاهان به حریم تو حمایت جستند
شهریاران به جناب تو تولی کردند
از دم خلق روانبخش تو میباید روح
آن روایت که ز انفاس مسیحا کردند
چرخ را تربیت اهل هنر رسم نبود
این حکایت کرم جود تو تنها کردند
ای سراپردهٔ همت زده بر چرخ بلند
امرت انداخته در گردن خورشید کمند
تا زمین است زمان تابع فرمان تو باد
گوی گردان فلک در خم چوگان تو باد
والی کشور هفتم که زحل دارد نام
کمترین هندوی چوبک زن ایوان تو باد
شیر گردون که بدو بازوی خورشید قویست
بندهٔ حلقه به گوش سگ دربان تو باد
تیر کو ناظر دیوان قضا و قدر است
از مقیمان در منشی دیوان تو باد
جام جمشید چو در بزم طرب نوش کنی
زهره خنیاگر و برجیس ثناخوان تو باد
روز عید است طرب ساز که تا کور شود
خصم بد گوهر بدکیش که قربان تو باد
مدت عمر تو از حد و عدد بیرون باد
تا ابد دولت اقبال تو روز افزون باد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر به شادمانی بعد از ماه رمضان و آغاز عید شوال اشاره میکند. او از ساقی میخواهد که جام شراب را به او بدهد و از روزهای عذاب روزهداری رهایی یابد. شاعر انتقادهایی به واعظان و ناصحان دارد که در مورد روزه و عبادات سخن میگویند و از لذتهای زندگی فاصله میگیرند. او با اشاره به عذابهای روزه و محدودیتهای آن، زمان جشن و شادی و نوشیدن باده را یادآور میشود و به شور و شوق زندگی و عشق به معشوق میپردازد. همچنین به قدرت و عظمت پادشاهی که به او ارادت دارد، اشاره کرده و تمایلات نیکوکارانه و جنبههای مثبت این قدرت را ستایش میکند. در نهایت، شاعر آرزوی تداوم خوشبختی و prosperity برای پادشاه و جامعهاش را دارد.
هوش مصنوعی: ای ساقی، وقت خوشگذرانی است، پس لطفاً جام شراب را به من بده. زبان بسته من را با زلالی خود سیراب کن.
هوش مصنوعی: اگر میخواهی به من جام باده بدهی، این کار را بکن تا من با آن، زندگی و وجود خود را مانند حبابی در آب بگذارم، زیرا باده به من کمک میکند که به حالت فراموشی و بیخودی برسم.
هوش مصنوعی: در محاسبه طلا و نقره، رنج و فعالیت بیثمر است برای کسی که از روز حساب بیخبر است.
هوش مصنوعی: من هیچ حسدی بر کسی ندارم، خدا میداند، جز بر آن شخصی که در حال مستی و نابودی به سر میبرد.
هوش مصنوعی: هرکسی که در این روزهای سیروزه تحت فشار و آتش قرار گرفته باشد، برای التیام دردش نیاز به شمع و شراب و دوای موسیقی دارد.
هوش مصنوعی: کسی که امروز رنج و سختی های ماه رمضان را تجربه کرده، من معتقدم که او را به آتش جهنم نخواهند برد.
هوش مصنوعی: باده را در جام بریز و شادی کن، زیرا ماه شوال آمده و زمان موعظه و نصیحت به پایان رسیده و نوبت آوازخوانی و شادی فرا رسیده است.
هوش مصنوعی: زمان آن رسیده که دوباره به نوشیدن بپردازیم و روزه و نمازهای شب و جماعت را فراموش کنیم.
هوش مصنوعی: ما با شادمانی و وجد از در صومعه خارج میشویم و در آغوش یکدیگر با شادابترین و زیباترین موجودات، دست میدهیم.
هوش مصنوعی: سر خود را چون گل به پای لالههای رخسار تو میگذاریم و جانمان را فدای قامت زیبا و لباسهای حوریمانند میکنیم.
هوش مصنوعی: اگر بزرگترها و عالمان نصیحتی بیهوده کنند، ما با یک جرعه از معانی عمیق، همه را ساکت میکنیم.
هوش مصنوعی: ما بارها دیدهایم که واعظان نامناسب، با چهرهای ترش به ما مینگرند و ما بدون توجه به گفتههای پراکنده و بیاساس آنها، به حرفهایشان گوش میدهیم.
هوش مصنوعی: تا کی باید داستان کاووس و سیاووش را بگوییم؟ حالا که جام زر در دست داریم و نمیتوانیم به افسانههای قدیمی زال و دیگران بپردازیم.
هوش مصنوعی: خوشحالیم که دوره روزهداری به پایان رسید و عید را جشن گرفتیم و از سختیهای ماه رمضان رهایی پیدا کردیم.
هوش مصنوعی: دل به شدت از تنهایی و ترس شبانه آسیب دیده است، وقتی که باد وزیدن میگیرد و انسان ناچار است در این تاریکی، به تنهایی با دغدغهها و احساساتش دست و پنجه نرم کند.
هوش مصنوعی: چه عذابی دارد هر روز زبان را بسته نگهداشتن و چه مصیبتی است در شب، شربت و حلوا خوردن.
هوش مصنوعی: نشستن با مردم عادی و صرفاً گذراندن وقت با خوردن خوراکیهای ساده و نوشیدنیهای معمولی در طول شب، نشاندهنده عدم ارزش و مقام است. این کار به نوعی بیاهمیت و ناپسند است.
هوش مصنوعی: اگر در روز صدای من را نشنیدهای، بدان که شب را راحت نگذراندهام و از بادهٔ قرمز نوشیدهام.
هوش مصنوعی: فرصت نوشیدن شرابی که یک ماه به طول میانجامید از من گذشته است، اگر تو نمیتوانی با مردم مؤمن و دیندار تعامل کنی.
هوش مصنوعی: ماه رمضان تمام شد و حالا ما میتوانیم هر روز در حضور آقایی بلندمرتبه شراب بنوشیم.
هوش مصنوعی: آقای ما که در خدمت خورشید است، پشتیبان و حمایتکننده اسلام بوده و در واقع پایهگذار دین ماست. او به مانند شمشیر و قلم در دفاع از اصول دین به شمار میآید.
هوش مصنوعی: ای کسانی که در برابر این طاق بلند و زیبا ایستادهاید، بدانید که این سقف چه ساختار باشکوهی دارد و نه تنها بر پایههای محکم استوار شده بلکه به زیبایی و استحکام نیز توجه شده است.
هوش مصنوعی: هر چیزی که سرنوشت تو خواست، به تو داده شد و هر آنچه که شانس و اقبال تو طلب کرد، برایت فراهم کردند.
هوش مصنوعی: در اینجا به برکت دست و قلم تو، لطف و خُلقی که در دنیا گم شده بود، دوباره زنده و به احیا درآمد.
هوش مصنوعی: پادشاهان برای حفاظت از تو تلاش کردند و بزرگان به احترام تو نزدیکی جستند.
هوش مصنوعی: از نفسهای تو، که جانبخش خلق است، باید روح آن داستانی را بگیرم که به واسطه نفسهای مسیحا بوده است.
هوش مصنوعی: در زندگی، چرخ و سرنوشت به نفع هنرمندان نمیچرخد. تنها نوع دوستی و generosity توست که توانسته این داستان را رقم بزند.
هوش مصنوعی: ای خیمهای که همت تو بر بلندی آسمان برپا شده است، سرنوشتت را با دنیای روشن خورشید گره زدهای.
هوش مصنوعی: تا زمانی که زمین وجود دارد، زمان باید مطابق خواسته تو پیش برود و به مانند یک توپ، گردش افلاک در دستان تو باشد.
هوش مصنوعی: فرمانروا و والی سرزمین هفتم که سیاره زحل به نام اوست، کمترین فردی که در آن جا به کار هندوانهای پرداخته، هماکنون در آستانهی تو میباشد.
هوش مصنوعی: این شعر به قدرت و عظمت شیر به عنوان نماد سلطنت و پادشاهی اشاره دارد، که در کنار آن، اشارهای به رابطهای نزدیک و خاص با فردی میشود که در موقعیت پایینتری قرار دارد. در حقیقت، این عبارت بیانگر این است که این فرد تحت محافظت و در خدمت کسی است که از قدرت و توانایی بالایی برخوردار است.
هوش مصنوعی: تیر قدرت و سرنوشت، هدفش بر اساس نظارت و قضا و قدر است. امیدوارم تویی که در مقام منشی هستی، به این مهم توجه داشته باشی.
هوش مصنوعی: وقتی که جام جمشید را در میهمانی شادی بجرع میزنید، امیدوارم زهره، خواننده زیبا و برجیس، برای شما مدح و ستایش سراید.
هوش مصنوعی: امروز روز شادی و جشن است، پس خوشحالی کن و جشن بگیر تا دشمنان نادان و بد کردار از بین بروند. تو آرزو و قربان من هستی.
هوش مصنوعی: مدت زندگیات از محدودیتها فراتر رود و همواره موفقیت و خوشبختیات روز به روز بیشتر شود.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال ۴ حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.