گنجور

 
سیف فرغانی

ای که شیرینی تو شور در آفاق افگند

حلقه زلف تو در گردنم انداخت کمند

هرچه معنیست اگر جمله مصور گردد

کس بمعنی و بصورت بتو نبود مانند

گر بتریاک وصالم برسانی باری

پیشتر زآنکه کند زهر فراق تو گزند

هرچه غیر تو اگر جمله درو پیوندد

عاشق روی تو با غیر نگیرد پیوند

عاشق از دادن جان بیم ندارد زیرا

نبود زنده دل عشق بجان حاجتمند

از هوای تو در آفاق بگردد چون باد

وز برای تو بر آتش بنشیند چو سپند

صحبت جورش اگر چند دهد آسان دست

هم قبولش نکند عاشق دشوار پسند

دوست گر عرضه کند ملک دو عالم بر تو

در دو عالم مشو از دوست بچیزی خرسند

تا تو در بند خودی دست نیابی بر دوست

دست در عشق زن و پای برآور زین بند

برو ای عاقل مغرور، مرا پند مده

زآنکه مجنون غم عشق نمی گیرد پند

سیف فرغانی در کوی ملامت نه پای

اینچنین معتکف کنج سلامت تا چند

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
ناصرخسرو

ای شده چاکر آن درگه انبوه بلند

وز طمع مانده شب و روز بر آن در چو کلند

بر در میر تو، ای بیهده، بسته طمعی

از طمع صعبتر آن را که نه قید است و نه بند

شوم شاخی است طمع زی وی اندر منشین

[...]

مولانا

شمس تبریز! تو جانی و همه خلق تن‌اند

پیش جان و تن تو صورت تنها چه تنند

همام تبریزی

برو ای زاهد مغرور و مده ما را پند

عاشقان را به خدا بخش ملامت تا چند

من دیوانه ز زنجیر نمی‌اندیشم

که کشیده‌ست مرا زلف مسلسل در بند

خسروان از پی نخجیر دوانند ولی

[...]

حکیم نزاری

آن کدام‌اند و کیان‌اند و کجا می‌باشند

کز خرد دور و برانگیخته با اوباش‌اند

گرچه آزرده و رنجور شود دل‌هاشان

از جفای دگران سینۀ کس نخراشند

برِ این کِشته گر ابلیس خورد گر آدم

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه