بار ما سرو بلند است بگوئیم بلند
پست گفتن سخن از بیم رقیبان تا چند
دامنش دیر بدستم فته و حلقه زلف
نتوان زود گرفت آهوی مشکین بکمند
تیرهای دگرش بر دل اگر آید حیف
آنچه خاکیست چرا بر من خاکی نفکند
بعد ازین کآتش دل سینه پروانه بسوخت
شمع خواهی به هلاکش بگری خواه بخند
دل صد پاره بمرهم نشود چاره پذیر
جامه نازک چو شکستند نگیرد پیوند
گفته کار دلت بسته از آن زلف دوتاست
کار تست این همه بر زلف دلاویز مبند
گر بجویند بعد قرن نیابند کمال
بلبلی چون تو خوش الحان به چمنهای خجند
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به احساسات عشق و دشواریهای آن اشاره دارد. شاعر بیان میکند که عشقش به فردی با سرو بلند، او را در بلاتکلیفی و عذاب قرار داده است. او از ترس رقبا از بیان عشقش خودداری میکند و نشان میدهد که گرفتن دل محبوب کار آسانی نیست. احساسات عمیق او بهگونهای است که پارهپاره شدن دلش، مشابه شکستن یک پارچه نازک، غیرقابل ترمیم است. در انتها، شاعر به زیبایی و کمال محبوبش اشاره میکند و میگوید که حتی پس از سالها، کسی نمیتواند مانند او را بیابد. این شعر به زیباییهای عشق و همچنین دردهای آن میپردازد.
هوش مصنوعی: ما بار سنگینی به دوش داریم، بیایید با صدای بلند بگوییم: چرا باید از رقبای خود بترسیم و سکوت کنیم؟
هوش مصنوعی: دیر زمانی است که نتوانستهام دامن او را به دست بیاورم و نتوانستم زودتر به حلقه زلفش دست پیدا کنم. مانند آهویی که در کمند افتاده، در تلاش برای رسیدن به او هستم.
هوش مصنوعی: اگر تیرهای دیگری به دل من بیفتد، چه فایدهای دارد؟ چرا باید بر من که خاکی هستم، خاک بیافکنند؟
هوش مصنوعی: پس از اینکه آتش دل پروانه سینهاش را سوزاند، اگر شمع را دیدی، برای نابودی آن گریه نکن و یا افسوس مخور، بلکه با طعنه آن را مسخره کن.
هوش مصنوعی: دل شکسته را با هیچ چیز نمیتوان درمان کرد، زیرا مانند پارچه نازکی است که اگر پاره شود، دیگر به هم نمیچسبد.
هوش مصنوعی: دل تو به زلفهای او گره خورده و در واقع، تمام این زیباییها به خاطر زلفهای خوشفرم اوست. اما خودت را در این زیباییها محصور نکن و فراتر از آنها فکر کن.
هوش مصنوعی: اگر پس از قرنها جستجو کنند، نمیتوانند خوشصدایی چون تو را پیدا کنند که در باغهای زیبا و شاداب بخواند.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
ای شده چاکر آن درگه انبوه بلند
وز طمع مانده شب و روز بر آن در چو کلند
بر در میر تو، ای بیهده، بسته طمعی
از طمع صعبتر آن را که نه قید است و نه بند
شوم شاخی است طمع زی وی اندر منشین
[...]
اندرین شهر بسی ناکس برخاسته اند
همه خر طبع و همه احمق و بی دانش و دند
شمس تبریز! تو جانی و همه خلق تناند
پیش جان و تن تو صورت تنها چه تنند
برو ای زاهد مغرور و مده ما را پند
عاشقان را به خدا بخش ملامت تا چند
من دیوانه ز زنجیر نمیاندیشم
که کشیدهست مرا زلف مسلسل در بند
خسروان از پی نخجیر دوانند ولی
[...]
آن کداماند و کیاناند و کجا میباشند
کز خرد دور و برانگیخته با اوباشاند
گرچه آزرده و رنجور شود دلهاشان
از جفای دگران سینۀ کس نخراشند
برِ این کِشته گر ابلیس خورد گر آدم
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.