گنجور

حسین خوارزمی » دیوان اشعار » غزلیات، قصاید و قطعات » شمارهٔ ۳

 

دامن همت برافشان ای دل از کبر و ریا

بعد از آن بر دوش جان افکن ردای کبریا

عمر رفت از دست و تو در خواب غفلت مانده ای

قافله بگذشت و تو می نشنوی بانگ صلا

چون زنان صورت پرستی کم کن اندر راه عشق

[...]

حسین خوارزمی
 

حسین خوارزمی » دیوان اشعار » غزلیات، قصاید و قطعات » شمارهٔ ۴

 

گوهر درج جلالت ماه برج سلطنت

آفتاب اوج عزت شاه فوج اولیا

مصطفی و مرتضی هر چند فخر عالمند

از وجود اوست فخر مصطفی و مرتضی

بوده عالم از سجودش قبله روحانیان

[...]

حسین خوارزمی
 

حسین خوارزمی » دیوان اشعار » غزلیات، قصاید و قطعات » شمارهٔ ۵

 

من حسین وقت و نااهلان یزید و شمر من

روزگارم جمله عاشورا و منزل کربلا

ای عراق الله جارک سخت مشعوفم به تو

وی خراسان عمرک الله نیک مشتاقم ترا

تنگ سال محنت است ای آبروی هر دو کون

[...]

حسین خوارزمی
 

حسین خوارزمی » دیوان اشعار » غزلیات، قصاید و قطعات » شمارهٔ ۸

 

ای صفات کبریایت برتر از ادراک ما

قاصر از کنه کمالت فکرت و ادراک ما

ما چو خاشاکیم در دریای هستی روی پوش

موج وحدت کی بساحل افکند خاشاک ما

ما به جولانگاه وحدت غیر شه را ننگریم

[...]

حسین خوارزمی
 

حسین خوارزمی » دیوان اشعار » غزلیات، قصاید و قطعات » شمارهٔ ۱۳

 

زندگانی بی‌رخ دلبر نمی‌باید مرا

دوست می‌باید کسی دیگر نمی‌باید مرا

چون برفت از پیش من آن ماه تابان بعد از این

تابش ماه و شعاع خور نمی‌باید مرا

خلق می‌خواهند حور و روضه رضوان ولی

[...]

حسین خوارزمی
 

حسین خوارزمی » دیوان اشعار » غزلیات، قصاید و قطعات » شمارهٔ ۲۹

 

ایکه جز حسن رخت پیرایه آفاق نیست

جز جمالت آرزوی خاطر مشتاق نیست

گر کشی تیغ و کشی عشاق را در هیچ باب

از سر کوی تو رفتن مذهب عشاق نیست

زخم کز پیش تو آید نوش جان افزای ما است

[...]

حسین خوارزمی
 

حسین خوارزمی » دیوان اشعار » غزلیات، قصاید و قطعات » شمارهٔ ۳۰

 

من دلی دارم که در وی جز خیال یار نیست

خلوت خاص است و این منزلگه اغیار نیست

از تجلی رخش آفاق پر انوار شد

لیک اعمی را خبر از تابش انوار نیست

ذره ذره ترجمان سر خورشید است لیک

[...]

حسین خوارزمی
 

حسین خوارزمی » دیوان اشعار » غزلیات، قصاید و قطعات » شمارهٔ ۵۶

 

دوست از حال دل آشفتگان آگاه نیست

آه کز دست غمش ما را مجال آه نیست

باد نوروزی ز گلشن میرسد لیکن چه سود

کز گل صد برگ من بوئی بدو همراه نیست

کشور دل بی حضور او خراب آباد شد

[...]

حسین خوارزمی
 

حسین خوارزمی » دیوان اشعار » غزلیات، قصاید و قطعات » شمارهٔ ۶۶

 

بخت چون بنمود راهم جانب دلدار خود

آمدم تا سر نهم بر خاک پای یار خود

عمر من در کار علم و عقل ضایع گشته بود

آمدم تا عذر خواهم ساعتی از کار خود

سجه و خرقه مرا بی عشق او زنار بود

[...]

حسین خوارزمی
 

حسین خوارزمی » دیوان اشعار » غزلیات، قصاید و قطعات » شمارهٔ ۶۷

 

دوش چشم جانم از دیدار شه پرنور بود

مطرب ما زهره و ساقی مجلس حور بود

با عذار ساقی فتان و چشم مست او

زاهد ار بشکست توبه همچو ما معذور بود

تا قدح کرده حدق بهر حمیای جمال

[...]

حسین خوارزمی
 

حسین خوارزمی » دیوان اشعار » غزلیات، قصاید و قطعات » شمارهٔ ۶۸

 

جان فدای آنکه ما را بی‌محابا می‌کشد

کشته را جان می‌دهد پنهان و پیدا می‌کشد

تیر دلدوز خدنگ غمزه خونریز خود

سوی دیگر می‌کشد آن شوخ و ما را می‌کشد

آن قد و بالا بلای جان عاشق شد بلی

[...]

حسین خوارزمی
 

حسین خوارزمی » دیوان اشعار » غزلیات، قصاید و قطعات » شمارهٔ ۷۲

 

اهل دل با درد عشق او ز درمان فارغند

با جراحت‌های غم از راحت جان فارغند

با فروغ پرتو نور تجلی جمال

روز از خورشید و شب از ماه تابان فارغند

گر جهان از موج طوفان حوادث پر شود

[...]

حسین خوارزمی
 

حسین خوارزمی » دیوان اشعار » غزلیات، قصاید و قطعات » شمارهٔ ۸۲

 

دوست چون خواهد که عاشق هر نفس زاری کند

خانمانش سوزد و میل دل آزاری کند

ساختن باید بسوز عشق آن یاری که او

کو بسوزد آشکارا در نهان یاری کند

کی توان برداشتن بار بلای عشق را

[...]

حسین خوارزمی
 

حسین خوارزمی » دیوان اشعار » غزلیات، قصاید و قطعات » شمارهٔ ۹۹

 

دل همیشه تکیه بر فضل الهی می‌کند

جان گدای او شده است و پادشاهی می‌کند

هرکه از مستی جام عشق ملک جم نخواست

سلطنت از اوج مه تا پشت ماهی می‌کند

غره شاهی مشو درویش این درگاه باش

[...]

حسین خوارزمی
 

حسین خوارزمی » دیوان اشعار » غزلیات، قصاید و قطعات » شمارهٔ ۱۰۱

 

هر که را سلطان ما بیچارگی روزی کند

بازش از روی عنایت چاره آموزی کند

شمع در آتش نهد پروانه را وز بهر او

گاه در مجلس بگرید گاه دلسوزی کند

سوی درگاهش نیابد عاشق سرگشته راه

[...]

حسین خوارزمی
 

حسین خوارزمی » دیوان اشعار » غزلیات، قصاید و قطعات » شمارهٔ ۱۰۲

 

عاشقان چون با خیال یار خود پرداختند

خلوت دل را ز غیر دوست خالی ساختند

هر دم از نور تجلی چهره ها افروختند

در سعادت بر سر عالم علم افراختند

تا ز اکسیر سعادت مس خود را زر کنند

[...]

حسین خوارزمی
 

حسین خوارزمی » دیوان اشعار » غزلیات، قصاید و قطعات » شمارهٔ ۱۱۴

 

سینه خلوتخانه یار است خالی کن ز غیر

ره مده در کعبه بت را زانکه کعبه نیست دیر

چون سلیمان با وجود سلطنت درویش باش

تا ترا تلقین کند روح القدس اسرار طیر

درد و سوز عشق حاصل کن که بی این پر و بال

[...]

حسین خوارزمی
 

حسین خوارزمی » دیوان اشعار » غزلیات، قصاید و قطعات » شمارهٔ ۱۲۰

 

این منم ره یافته در مجلس سلطان خویش

جان دهم شکرانه چون دیدم رخ جانان خویش

دیگران گر سیم و زر آرند از بهر نثار

من نثار حضرت جانانه سازم جان خویش

دارم از دیده شرابی و کبابی از جگر

[...]

حسین خوارزمی
 

حسین خوارزمی » دیوان اشعار » غزلیات، قصاید و قطعات » شمارهٔ ۱۸۶

 

ای دل از وحشت سرای دار گیتی کن کران

بال همت باز کن بر پر بر اوج لامکان

چون قبای جان تو دارد طرازی از بقا

دامن همت ز گرد عالم فانی فشان

در نورد این فرش خاکی را که هنگام عروج

[...]

حسین خوارزمی
 

حسین خوارزمی » دیوان اشعار » غزلیات، قصاید و قطعات » شمارهٔ ۱۸۷

 

ماه من چون آگهی از ناله شب‌های من

رحمتی کن بر دل بیچاره شیدای من

زآتش سودایت ای شمع جهان افروز دل

سوختم پروانه وار و نیستت پروای من

گر ز روی لطف خاکپای خود خوانی مرا

[...]

حسین خوارزمی
 
 
۱
۲
sunny dark_mode