ای صفات کبریایت برتر از ادراک ما
قاصر از کنه کمالت فکرت و ادراک ما
ما چو خاشاکیم در دریای هستی روی پوش
موج وحدت کی بساحل افکند خاشاک ما
ما به جولانگاه وحدت غیر شه را ننگریم
گر دو عالم را به بندد بخت بر فتراک ما
از وفاداری چو خاک پای اهل دل شدیم
قبله اهل وفا شد تا قیامت خاک ما
درد راحت بخش خود بر ما حوالت کن که نیست
جز بدردت شادی جان و دل غمناک ما
جز بسوز شمع دیدارت نمیسازد بلی
همچو پروانه دل آشفته بیباک ما
از جراحتها چه راحتها است ما را ایکه هست
نیش تو نوش حسین و زهر تو تریاک ما
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به ستایش صفات خداوند و گوشهای از عشق و وفاداری نسبت به او پرداخته است. شاعر به محدودیتهای ادراک انسانی اشاره میکند و وضعیت خود را در مقایسه با عظمت خداوند توصیف میکند. او از وجود خود به عنوان موجودی کوچک و بیاهمیت در دریای هستی یاد میکند و از احساسات عمیق و دردهایی که به واسطه عشق خدا متحمل میشود، سخن میگوید. در نهایت، شاعر به وفاداری و فدای خود اشاره میکند و میخواهد که درد عشق خداوندی به او آرامش بخشد.
هوش مصنوعی: ای ویژگیهای بزرگ تو فراتر از درک ماست، ما نمیتوانیم عمق کمال تو را درک کنیم.
هوش مصنوعی: ما مانند خاشاکی هستیم در دریای وجود، که تنها در لحظهای از امواج اتحاد به ساحل میرسیم.
هوش مصنوعی: ما به جایی که اتحاد و یکپارچگی حاکم است، نمینگریم و اهمیتی به دنیا و مشکلات آن نمیدهیم، حتی اگر سرنوشت تمام دو جهان را به زنجیر کشد.
هوش مصنوعی: چون به وفاداری مانند خاک پای عاشقان شدیم، جایگاه و کعبه کسانی که به محبت وفادارند، تا همیشه و تا قیامت، خاک ما خواهد بود.
هوش مصنوعی: ای کاش دردی که تسکیندهنده است را بر ما نازل کنی، چرا که جز درد تو، برای جان و دل غمگین ما شادیای وجود ندارد.
هوش مصنوعی: جز با سوز و ساز شمعی که به خاطر دیدن تو روشن شده، هیچ چیز دیگری نمیتواند بسوزد. بله، مانند پروانهای که دلش آشفته و بی باک است، من نیز به این حالت دچار شدهام.
هوش مصنوعی: زخمتان چه آسان است برای ما، ای کسی که نیش تو مانند نوشی دلپذیر برای حسین است و زهر تو مثل تریاکی مفرح.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
پیش از آن کین گرد هستی سر زند از خاک ما
با رخ خوبت نظر میباخت چشم پاک ما
دیگران از داغت ای گل همچو سرو آزادهاند
برق رخسارت نسوزد جز خس و خاشاک ما
آتش سوزندهای ای شمع و ما پروانهایم
[...]
نم نماند از تاب خورشید رخت در خاک ما
چون نگرید چون بگرید دیده نمناک ما
تا ز سوز سینه ما گشت پیکان تو آب
شست گرد غیر را از صفحه ادراک ما
عاشقی باید چو بت از سنگ و بی باک از جفا
[...]
آهوان را در کمند آورد چشم پاک ما
شد چو مجنون دیده ما حلقه فتراک ما
همت آه رسای ما بلند افتاده است
از زبردستی به ساق عرش پیچد تاک ما
چون صدف از سینه صافی قطره را گوهر کنیم
[...]
غم زخوی خویش داردخاطر غمناک ما
نم زجوی خویش دارد دیده نمناک ما
ناله اش از جور خویشست ایندل پر آرزو
زخمش از دستخودست این سینهٔ صد چاک ما
بر روان ما زخاک ما بسی بیداد رفت
[...]
دور چشم بد زسوز سینه غمناک ما
بعد مردن گل کند یا رب سپند از خاک ما
بوی گل را در طلسم گلستان پیچیده ایم
راز او را در قفس دارد دل صد چاک ما
بارها از یاد جولان سمندی سوختیم
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.