دل همیشه تکیه بر فضل الهی میکند
جان گدای او شده است و پادشاهی میکند
هرکه از مستی جام عشق ملک جم نخواست
سلطنت از اوج مه تا پشت ماهی میکند
غره شاهی مشو درویش این درگاه باش
در حقیقت هرکه درویش است شاهی میکند
ای شده مغرور ملک نیمروز آگاه شو
زان اثرهایی که آه صبحگاهی میکند
ما خجالتها بسی داریم لیکن آن کریم
از کمال لطف هردم عذرخواهی میکند
هرکه اندیشد ز خجلتهای هنگام شمار
من عجب دارم که چون میل مناهی میکند
موسپید و دلسیه گشت از گنه زان رو حسین
آب دیده لعلگون و چهره کاهی میکند
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر درباره تکیه کردن دل بر فضل الهی و humildity است. شاعر به این نکته اشاره میکند که روح درویش در واقع پادشاهی واقعی است و واقعیات زندگی را از دریچه عشق و بندگی الهی میبیند. او به پرهیز از غرور و خودستایی دعوت میکند و تأکید میکند که خداوند با لطف و کرامت خود عذرخواهی میکند، حتی اگر ما خجالتزده از گناهان خود باشیم. همچنین، بیان میکند که انسان با یادآوری ناپایداری زندگی و گناهانی که مرتکب شده، باید همیشه در حال توبه و بازگشت به سوی خداوند باشد.
هوش مصنوعی: دل همیشه به رحمت و لطف خداوند اعتماد دارد و در این حال، جان خود را به فقر و نیاز به او سپرده است؛ در عین حال، احساس قدرت و شکوهی بزرگ دارد.
هوش مصنوعی: هر کس که در نشئه عشق، خواستهای از خوشبختی و ملوکیت نداشته باشد، حتی از بالاترین نقاط آسمان تا دورترین جاها، به او توجهی نمیشود.
هوش مصنوعی: به خود نبالید که به خاطر مقام و ثروت خود را برتر از دیگران بدانید. در واقع، کسی که در درون خود روح درویشی دارد، میتواند در مقام یک پادشاه باشد و بزرگی و عظمت را در زندگیاش تجربه کند.
هوش مصنوعی: ای کسی که به قدرت و زیبایی دنیای خود دلخوش شدهای، هوشیار باش و به نشانههایی که صبح زود بر تو پیدا میشود، توجه کن.
هوش مصنوعی: ما بسیاری از شرمندگیها داریم، اما آن فرد بخشنده به خاطر کمال لطفش هر بار از ما عذرخواهی میکند.
هوش مصنوعی: هر کسی که به خجالتها و شرمندگیهای من فکر کند، تعجب میکنم که چرا خود را از کارهای ناپسند باز میدارد.
هوش مصنوعی: مو سر سفید و دلش تیره شد از گناه، به همین دلیل حسین با اشکهایی به رنگ لعل و صورتش مثل خاک میشود.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
باز بر جانم فراقت پادشاهی میکند
وآنچ در عالمکشی کرد از تباهی میکند
شهر صبرم تا سپاه هجر تو غارت زدند
با من آن کردی که با شهری سپاهی میکند
بیگناهم کشت عشقت وای اگر بودی گناه!
[...]
رفته رفته عافیت همکینهخواهی میکند
ساحل آخر کشتی ما را تباهی میکند
دوستان بر موی پیری اعتماد عیش چند
خانهها روشن چراغ صبحگاهی میکند
آسمان زین دور مفعولی که ننگ دورهاست
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.