ماه من چون آگهی از ناله شبهای من
رحمتی کن بر دل بیچاره شیدای من
زآتش سودایت ای شمع جهان افروز دل
سوختم پروانه وار و نیستت پروای من
گر ز روی لطف خاکپای خود خوانی مرا
عرش و کرسی تاج سر سازند خاکپای من
آستینم بوسه جای خسروان دین بود
گر ز خاک آستان خویش سازی جای من
گر رود از دست من سرمایه سود دو کون
کم نخواهد شد ز جان سوخته سودای من
آبروئی میبرم از سجده خاک درت
تا شناسد روز محشر هر کسی سیمای من
آشنائی کرد با من عشق عالم سوز او
کله بر افلاک بندد آه دودآسای من
تا ز خاکپای تو روشن شده چشم حسین
جز تو در عالم ندیده دیده بینای من
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر به عشق و محبت عمیق خود به معشوق اشاره میکند و از درد و رنجی که در شبهای تنهایی متحمل شده سخن میگوید. او از معشوق درخواست میکند که بر دل شیدایش رحم کند و به یاد آوری سوختن خود به عشق او، از آتش عشقش به عنوان شمعی نورافشان یاد میکند. شاعر بیان میکند که حتی اگر از دنیای مادی چیزی را از دست بدهد، عشق او هرگز کمرنگ نخواهد شد و در روز محشر، سجده بر خاک پای معشوقش به عنوان نشانهای از محبتش دیده خواهد شد. او در نهایت به شدت وابستگی و دوستیاش با معشوق اشاره میکند و بیان میدارد که چشمهایش جز زیباییهای وجود او را نمیبیند.
هوش مصنوعی: ماه من، تو که از درد و نالههای شبهای من آگاه هستی، بر دل بینوا و عاشق من رحم کن.
هوش مصنوعی: از عشق تو ای شمع روشنیبخش جهان، دلم مانند پروانهای سوخت و فدای تو شدم، اما تو هیچ توجهی به من نداری.
هوش مصنوعی: اگر به خاطر لطف و محبتت پای من را بخوانی، تصوری از من به عنوان عرش و کرسی و تاج سر خواهی داشت.
هوش مصنوعی: آستین من به خاطر عشق و ارادت، بوسهگاهی است که میتواند جایگاه بزرگان دین باشد. اگر تو هم خاک پای آن آستان شوی، جایگاه من را پیدا خواهی کرد.
هوش مصنوعی: اگر داراییام از دستم برود، این خسارت برای من از جان سوختهام کمتر نخواهد بود.
هوش مصنوعی: من با سجده بر خاک در تو، آبرویم را حفظ میکنم تا در روز قیامت هر کس مرا بشناسد و من را به یاد بیاورد.
هوش مصنوعی: عشق با من آشنا شد و این عشق به قدری قوی است که سرش را به آسمان میزند، در حالی که من در حال ناله و آرزو هستم.
هوش مصنوعی: چشم حسین به جز خاک پای تو هیچ نور و روشنی نمیبیند. این نشان میدهد که تنها وجود توست که به دیده من روشنی میبخشد و همه چیز دیگر بیفایده است.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
آب و سنگم داد بر باد آتش سودای من
از پری روئی مسلسل شد دل شیدای من
نیستم یارا که یارا گویم و یارب کنم
کآسمان ترسم به درد یارب و یارای من
دود آهم دوش بابل را حبش کرده است از آنک
[...]
پرده بردار ای حیات جان و جان افزای من
غمگسار و همنشین و مونس شبهای من
ای شنیده وقت و بیوقت از وجودم نالهها
ای فکنده آتشی در جمله اجزای من
در صدای کوه افتد بانگ من چون بشنوی
[...]
آن شهنشاهم که از نطق «هی العلیا»ی من
ما سوی الله نقطه ای آمد به زیر پای من
آفتاب وحدتم من زان که در صبح طلوع
کثرت ذرات شد پیدا ز نور رای من
اتحاد عین و غین عالم سر حروف
[...]
با وجود وصل شد زندان حرمان جای من
برکنار آب حیوان تشنهٔ مردم وای من
باغبان کاندر درون بر دست گلچین گل نزد
دست منعش در برون صد تیشه زد بر پای من
سایه بر هر کس فکند الا من دوزخ نصیب
[...]
پشت من بشکست کوه درد جان فرسای من
باز افزاید همان این درد کار افزای من
گشت چشمم ژرف دریایی وآتش خون دل
شاخ مرجان اندر او مژگان خون پالای من
تختهای زین نه سفینه کس نبیند بر کنار
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.