گنجور

 
حسین خوارزمی

زندگانی بی‌رخ دلبر نمی‌باید مرا

دوست می‌باید کسی دیگر نمی‌باید مرا

چون برفت از پیش من آن ماه تابان بعد از این

تابش ماه و شعاع خور نمی‌باید مرا

خلق می‌خواهند حور و روضه رضوان ولی

جز وصال آن پری‌پیکر نمی‌باید مرا

گر ببینم قد او هرگز به طوبی ننگرم

ور بیابم لعل او کوثر نمی‌باید مرا

چون معطر شد مشامم از نسیم موی او

بوی مشک و نکهت عنبر نمی‌باید مرا

چون منور گشت رویم از فروغ روی او

پرتو مهر و مه انور نمی‌باید مرا

یارب آن دولت دهد دستم که گوید آن صنم

جز حسین خسته ابتر نمی‌باید مرا