گنجور

 
حسین خوارزمی

سینه خلوتخانه یار است خالی کن ز غیر

ره مده در کعبه بت را زانکه کعبه نیست دیر

چون سلیمان با وجود سلطنت درویش باش

تا ترا تلقین کند روح القدس اسرار طیر

درد و سوز عشق حاصل کن که بی این پر و بال

طایر جانت نیارد کرد سوی دوست سیر

رشته جان را کشم وز هر مژه سوزن کنم

دیده از غیرت بدوزم تا نبیند روی غیر

زاهدان را روضه رضوان و ما را کوی دوست

من رضا دادم حسین این صلح را والصلح خیر