بخت چون بنمود راهم جانب دلدار خود
آمدم تا سر نهم بر خاک پای یار خود
عمر من در کار علم و عقل ضایع گشته بود
آمدم تا عذر خواهم ساعتی از کار خود
سجه و خرقه مرا بی عشق او زنار بود
ساعتی ای عشق راهم ده سوی گلزار خود
چون نمی زیبد در این گلزار خار همتم
آتشی از سینه افروزم بسوزم خار خود
اشک من ای عشق لعل و روی من زر ساختی
تا تو بینی دمبدم بر روی من آثار خود
از جمال حسن جان افزای خود چون آگهی
کی بهر دیده نمائی جان من دیدار خود
تا تو بینی حسن خویش و عشقبازی ها کنی
از دو عالم کرده ای آئینه رخسار خود
گر سخن مستانه میگوید حسین از وی مرنج
چون تو مستش میکنی از نرگس خمار خود
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر بیانگر عشق و شوق عمیق شاعر به معشوق است. شاعر از سر تاپا، وجودش را فدای محبت و دیدار معشوق کرده و ابراز میکند که زندگیاش بدون عشق او بیمعنا بوده است. او به تلاش برای جبران این بیعشقی میپردازد و تمایلی دارد تا به گلزار عشق برود و آتش اشتیاقش را روشن کند. همچنین شاعر از زیباییهای معشوق و تأثیر آن بر زندگیاش سخن میگوید و از اینکه بیخود و مست عاشقی شده، ابراز خوشحالی میکند. در نهایت، او خواهان دیدار و بهتر شناختن زیباییهای معشوقش است.
هوش مصنوعی: سرنوشت من به گونهای بود که راهی را که به سمت معشوق میبرد، انتخاب کردم و تصمیم گرفتم تا به او نزدیک شوم و سرم را بر پای او بگذارم.
هوش مصنوعی: زندگیام در تلاش برای کسب علم و دانش تلف شد، بنابراین اکنون آمدهام که برای مدتی از کارهایم دست بکشم و عذرخواهی کنم.
هوش مصنوعی: در اینجا، شاعر به این نکته اشاره میکند که بدون عشق محبوب، هر چیز دیگری برای او بیارزش است. او از عشق درخواست میکند که به او راهی به سوی باغ و زیباییهای آن نشان دهد. به عبارتی، او میخواهد که عشق او را به جایی برساند که پر از زیبایی و شادی باشد.
هوش مصنوعی: هر چند در این باغ جایی برای من نیست و حسرت میخورم، اما با آتش دل خود میسوزم و به پیشرفت و تلاش ادامه میدهم تا خارهای درونم را بسوزانم.
هوش مصنوعی: ای عشق، اشکهای من به رنگ لعل و چهرهام مانند زر شده است تا تو بتوانی آثار خود را بر روی من ببینی هر لحظه.
هوش مصنوعی: چرا از زیبایی جانبخش خود به من خبر نمیدهی تا چشمم به رویت بیفتد و جانم را شاد کنی؟
هوش مصنوعی: تا زمانی که زیباییهای خود را ببینی و به عشقورزی مشغول شوی، از دو جهان تنها آئینه چهرهات را ساختهای.
هوش مصنوعی: اگر حسین از سر مستی سخن میگوید، ناراحت نشو، چون تو با چشمان خمار و دلربایت او را در این حالت مستی قرار دادهای.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
آمدم تا رو نهم بر خاک پای یار خود
آمدم تا عذر خواهم ساعتی از کار خود
آمدم کز سر بگیرم خدمت گلزار او
آمدم کآتش بیارم درزنم در خار خود
آمدم تا صاف گردم از غبار هر چه رفت
[...]
خوب می دانم وفا از خود جفا از یار خود
زآنکه او در کار خود خوبست و من در کار خود
بگذر از آزارم ای بدخواه بر خود رحم کن
ور نه می سوزم ترا با آه آتشبار خود
برق آه آتشینم می گدازد سنگ را
[...]
کرده ام در گوشه ی ایران قناعت کار خود
بس بود هندوستانم سایه ی دیوار خود
همچو بال مرغ بسمل مضطرب گردد، اگر
افکند موم دلم مطرب به موسیقار خود
شوق مستی در درون خم مرا جا داده است
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.