جان فدای آنکه ما را بیمحابا میکشد
کشته را جان میدهد پنهان و پیدا میکشد
تیر دلدوز خدنگ غمزه خونریز خود
سوی دیگر میکشد آن شوخ و ما را میکشد
آن قد و بالا بلای جان عاشق شد بلی
چون بلای ناگهان آید ز بالا میکشد
تا بود فردا میان گشتگان عشق دوست
عاشق آن نازنین خود را به عمدا میکشد
کشتنش آب حیات عاشقان آمد از آن
زنده میگردم من آشفتهدل تا میکشد
دیگران را گر تقاضا میکند میر اجل
عاشق بیچارهٔ خود را بیتقاضا میکشد
گر به قصد کشتن آید دوست منعش کم کنید
تا حسین خسته را بکشد که زیبا میکشد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر درباره عشق و درد ناشی از آن است. شاعر به بلای عشق اشاره میکند که شبیه به تیر غمزهای است که عاشق را به قتل میکشاند. عاشق با وجود این درد و رنج، از آن لذت میبرد و زندگی خود را از طریق این احساسات متقابل زنده میکند. در نهایت، شاعر به زیبایی و قدرت عشق اشاره میکند و میگوید که حتی اگر قرار بر کشته شدن باشد، زیبایی عشق این درد را قابل تحمل میکند.
هوش مصنوعی: من جانم را فدای کسی میکنم که بدون هیچ ترسی ما را به قتل میرساند، زیرا او به آرامی و در خفا جانها را میگیرد و آشکارا نیز این کار را انجام میدهد.
هوش مصنوعی: تیر دلخراش چشمان زیبا و فریبندهاش، ما را به سوی خود جذب میکند، در حالی که این دلبر شوخ، در واقع ما را به کشتن میکشاند.
هوش مصنوعی: آن قامت و زیبایی بسیار دلکش و جذاب است و به راستی مانند یک بلا یا مصیبت ناگهانی، تاثیرات عمیقی بر دل عاشق میگذارد و او را از پا در میآورد.
هوش مصنوعی: تا وقتی که فردا در بین کسانی که عاشق هستند وجود دارد، عشق به دوست باعث میشود که عاشق عمداً معشوق خود را به سوی خود جذب کند.
هوش مصنوعی: کشتن او مانند آب حیات برای عاشقان است، به همین دلیل من که دلآشفتهام، دوباره زنده میشوم تا او مرا از درد و آشفتگی بیرون بکشد.
هوش مصنوعی: اگر دیگران درخواست کنند، مرگ عاشق بیچارهی او را بدون اینکه چیزی بخواهد، میگیرد.
هوش مصنوعی: اگر دوست قصد دارد که آسیب بزند، مختصری او را محدود کنید تا شاید مثل حسین خسته را به زیبایی بکشد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
دشمن خویشیم و یار آنک ما را میکشد
غرق دریاییم و ما را موج دریا میکشد
زان چنین خندان و خوش ما جان شیرین میدهیم
کان ملک ما را به شهد و قند و حلوا میکشد
خویش فربه مینماییم از پی قربان عید
[...]
عین دریاییم و ما را موج دریا میکشد
وین دل دریا دل ما سوی مأوا میکشد
مشکل ما چون که حلوای لبش حل میکند
دور نبود خاطر ما گر به حلوا میکشد
دست ما و دامن او آب چشم و خاک راه
[...]
هرشبی زلفش مرا در بند سودا میکشد
لیک آن بدعهد را خاطر دگر جا میکشد
ما ز گریه غرق آب دیده گشتیم و هنوز
همچو سرو آن شوخ هردم دامن از ما میکشد
دردمندان را ز رنج دل کشیدن چاره نیست
[...]
زنده میسازد لب او خلق و ما را میکشد
وای بر جان کسی کورا مسیحا میکشد
کاش یوسف در میان ناید که آن دست و ترنج
دیگران را میبرد دست و زلیخا میکشد
یک نفس از صید دلها چشم او آسوده نیست
[...]
صاحب همت که دست از کار دنیا میکشد
کی دگر زان دست خار یأس از پا میکشد
از ستم بر ناتوانان بالد آن سرکش به خویش
شعله چون مشت خسی را سوخت بالا میکشد
آینه از باطن صافست محنتکش ز زنگ
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.