گنجور

 
حسین خوارزمی

دوست چون خواهد که عاشق هر نفس زاری کند

خانمانش سوزد و میل دل آزاری کند

ساختن باید بسوز عشق آن یاری که او

کو بسوزد آشکارا در نهان یاری کند

کی توان برداشتن بار بلای عشق را

گر نه لطف او به پنهانی مددکاری کند

کاله پر عیب دل را کز همه وامانده بود

مشتری ماهرو هر دم خریداری کند

تو بزاری ساز و از آزار او رخ برمتاب

نیست عاشق هر که آزاری ز بیزاری کند

گر بدست دیگران بنیاد ما را بر کند

نی در آخر از طریق لطف غمخواری کند

گر کند ساقی مجلس نرگس خمار دوست

کیست کاندر دور او دعوی هشیاری کند

هر که روزی بسته بند غمش شد چون حسین

سال‌ها گر بگذرد باری گرفتاری کند

 
 
 
انوری

ای خداوندی که پیش لطف خاک پای تو

آب حیوان از وجود خویش بیزاری کند

پای باست زین اگر بر خنگ ایام افکند

فتنه نتواند که در ظلمش ستمکاری کند

روی هر خاکی که از موزه‌ت جمالی کسب کرد

[...]

صائب تبریزی

گرنه دل را زلف مشکینش نگهداری کند

کیست این بیمار را یک شب پرستاری کند؟

حسن را از دیده بد، شرم می دارد نگاه

مهر تابان را همان پرتو سپرداری کند

می تراود بوسه زان لبهای نو خط بی طلب

[...]

میرزا حبیب خراسانی

بخت اگر یاری کند دلدار دلداری کند

نوبت گلشن رسد گلزار گلزاری کند

سهل باشد محنت از جور رقیب و دور چرخ

شاخ گلبن گل بر آرد خارا گر خاری کند

بزم عشرت گرم گردد، خون تاک آید بجوش

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از میرزا حبیب خراسانی
رهی معیری

بخت نافرجام اگر با عاشقان یاری کند

یار عاشق‌سوز ما ترک دل‌آزاری کند

بر گذرگاهش فرو افتادم از بی‌طاقتی

اشک لرزان کی تواند خویشتن‌داری کند؟

چاره‌ساز اهل دل باشد می اندیشه‌سوز

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه