این منم ره یافته در مجلس سلطان خویش
جان دهم شکرانه چون دیدم رخ جانان خویش
دیگران گر سیم و زر آرند از بهر نثار
من نثار حضرت جانانه سازم جان خویش
دارم از دیده شرابی و کبابی از جگر
تا خیال دوست را آرم شبی مهمان خویش
داشتم پیمان که از پیمانه باشم مجتنب
باده چون پیمود ساقی رستم از پیمان خویش
راز من از اشک سرخ و روی زردم فاش شد
من نکردم آشکارا قصه پنهان خویش
از جراحتهای او داریم راحتها بسی
زانکه از دردش همی یابد دلم درمان خویش
جوهر کان را سلاطین معانی طالبند
شکر ایزد را که باری یافتم در کان خویش
گوهر کان را نمی یابند غواصان عشق
شادی جان کسی کو یافت در عمان خویش
شادی دنیا و هم عقبی شود آن حسین
این گدا را از کرم گر تو بخوانی آن خویش
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر از شاعری عاشق بیانگر احساسات عمیق و درد و شادی او نسبت به عشق و محبوبش است. شاعر خود را در مجلسی میبیند که در حضور محبوبش جان فشانی میکند و دیگران با ثروت و زر خود نثار میکنند، اما او تنها جانش را فدای عشق میکند. او با اشتیاق یاد دوست را در دل دارد و در تلاش است تا در این شیفتگی به خوبی و زیبایی آنچه میخواهد را ارائه دهد. درد و رنج ناشی از عشق به وضوح در اشعارش دیده میشود، اما این درد به او آرامش و درمان میدهد. در نهایت، شاعر به یادآوری از اهمیت و ارزش عشق و غنای آن میپردازد و خوشبختی واقعی را در عشق و ارتباط با معشوق میبیند.
هوش مصنوعی: من کسی هستم که در محضر پادشاه خودم حاضر شدهام و به خاطر دیدن چهره محبوبم، جانم را شکرانه تقدیم میکنم.
هوش مصنوعی: اگر دیگران برای من طلا و نقره بیاورند، من جان خود را به عشق معشوق هدیه میکنم.
هوش مصنوعی: من از شراب و کبابی که از جگر درست شده، مینوشم و میخورم تا شب را به یاد دوست بگذرانم و او را به مهمانی خود دعوت کنم.
هوش مصنوعی: من تصمیم داشتم که از نوشیدن می پرهیز کنم، اما وقتی ساقی باده را ریخت، رستم نتوانست از پیمان خود دوری کند.
هوش مصنوعی: راز من از اشکهای سرخ و چهرهی زردم آشکار شد. من هیچگاه داستان پنهان خود را علنی نکردهام.
هوش مصنوعی: از زخمهای او به دست آوردهایم آرامشهای زیادی، زیرا دل من از درد او به درمان خود میرسد.
هوش مصنوعی: سلطانان معانی به دنبال اصل و جوهر هستند، و من هم شکرگزار ایزد هستم که توانستم آن را در وجود خود پیدا کنم.
هوش مصنوعی: عاشقان حقیقتجو نمیتوانند گوهری باارزش را پیدا کنند، مگر اینکه کسی در عمق وجود خود آن را بیابد و شادابی روحش را احساس کند.
هوش مصنوعی: اگر تو به این گدا از روی سخاوت و مهربانی دعوت کنی، حسین (علیهالسلام) میتواند هم دنیا را به او هدیه دهد و هم به او در آخرت کمک کند.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
دوش رفتم در میان مجلس سلطان خویش
بر کف ساقی بدیدم در صراحی جان خویش
گفتمش ای جان جان ساقیان بهر خدا
پر کنی پیمانه را و نشکنی پیمان خویش؟
خوش بخندید و بگفت ای ذوالکرم خدمت کنم
[...]
سالها خون خورده ام از بخت بی سامان خویش
تا زمانی دیده ام روی خوش جانان خویش
از خیال او چه نالم؟ رفت چو کارم ز دست
من به خون خویش پروردم بلای جان خویش
بس که خود را گم کنم شبها به گرد کوی تو
[...]
یار سلطانست ومن در خدمت سلطان خویش
خلق را آورده ام در طاعت فرمان خویش
یار مهمان می رسد من از برای نزل او
در تنور سینه می سوزم دل بریان خویش
چون زلیخا در سفر عاشق شدم بر روی یار
[...]
چون نهفتی آن دو رخ بگشا لب خندان خویش
جلوه ده بر بیدلان یک غنچه از بستان خویش
کس رطب بی خسته کم دیده ست لب از من مدوز
تا که سازم آن رطب را خسته از دندان خویش
مردم از پیراهنت دیدن چه حاجت زخم تیغ
[...]
هر که می کوشد به تعمیر تن ویران خویش
گل ز غفلت می زند بر رخنه زندان خویش
ساده لوحی کز دوا انگیز شهوت می کند
میکند بیدار دشمن رابه قصد جان خویش
در حنا بندد ز غفلت پای خواب آلود را
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.