گنجور

وحشی بافقی » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۴۰ - در ستایش علی (ع)

 

دلم دارد به چین کاکلش سد گونه حیرانی

به عالم هیچکس یارب نیفتد در پریشانی

ز ما سد جان نمی‌گیری که دشنامی دهی ز آن لب

به سودای سبک‌روحان مکن چندین گرانجانی

چوکان در سینه دارم رخنه‌ها از تیغ بدخویی

[...]

وحشی بافقی
 

وحشی بافقی » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۴۱ - در ستایش از شاه‌طهماسب

 

هزار شکر که بر مسند جهانبانی

نشست باز به دولت سکندر ثانی

ستون سقف فلک گشت رکن صحت شاه

و گرنه بود جهان مستعد ویرانی

سحاب فتنه بر آنگونه بسته بود تتق

[...]

وحشی بافقی
 

رضی‌الدین آرتیمانی » قصاید » شمارهٔ ۱ - کوی عشق

 

در خرابات مجانین کن گذر

تا ببینی رسم و آئین دگر

عادت اینجا ترک رسم و عادت است

رسم، اینجا ترک جان و ترک سر

کوی عشق است این و در وی صد بلا

[...]

رضی‌الدین آرتیمانی
 

رضی‌الدین آرتیمانی » قصاید » شمارهٔ ۲ - در مَدح مولای متقیان علی علیه السلام

 

دگر چه شد که دلم بر کشید ناله زار

دگر چه رفت که سر نیست در غم دستار

صبا چه گفت به بلبل زبی وفائی گل

که همچو اخگر آتش فشان شد از منقار

مگر که یار شکسته است ساغر پیمان

[...]

رضی‌الدین آرتیمانی
 

رضی‌الدین آرتیمانی » قصاید » شمارهٔ ۳ - چشم تو

 

بسکه بر سر زدم ز فرقت یار

کارم از دست رفت ودست از کار

مشربم ننگ و عشق شور انگیز

مرکبم لنگ و راه ناهموار

بحر پر شور و ناخدا ناشی

[...]

رضی‌الدین آرتیمانی
 

رضی‌الدین آرتیمانی » قصاید » شمارهٔ ۴ - در بند تقدیر

 

هیچ کاری نشد به تدبیرم

چه کنم، مبتلای تقدیرم

با قضا من نه مرد مصلحتم

با قدر، من که و چه تدبیرم

چون گریزم ز دست بختِ سیاه

[...]

رضی‌الدین آرتیمانی
 

رضی‌الدین آرتیمانی » قصاید » شمارهٔ ۵ - قصیده

 

چون نام لب تو بر زبان رانم

از دست مگس گریخت، نتوانم

شوریدهٔ آن لبان میگونم

آشفته طرهٔ پریشانم

دیوانهٔ حرفهای موزونم

[...]

رضی‌الدین آرتیمانی
 

رضی‌الدین آرتیمانی » قصاید » شمارهٔ ۶ - قصیده

 

شد از فروغ شاه صفی گلستان جهان

خورشید گو متاب دگر بر جهانیان

کف کار ابر کرده و رخسار کار مهر

دیگر چه منت است زمین را به آسمان

زین کو چرا روند حریفان به سیر خلد

[...]

رضی‌الدین آرتیمانی
 

نظیری نیشابوری » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱ - یک قصیده

 

چندی به غلط بتکده کردیم حرم را

وقتست که از کعبه برآریم صنم را

بیخ هوس وصل ببریم که زشتست

خار و خس بیگانه گلستان ارم را

ما و در آسودگی مرگ کزین بیش

[...]

نظیری نیشابوری
 

نظیری نیشابوری » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۲ - این قصیده در مدح ابوالمنصور جهانگیر پادشاه در حین ملازمت ایشان در تعریف شکار گفته شده است

 

ترتیب کهن تازه شد آیین زمان را

نو داد نسق شاه جهانگیر جهان را

از قاعده دانی سپه و ملک نسق کرد

آری به نسق کار شود قاعده دان را

گویند که در روز نخستین دل و دستش

[...]

نظیری نیشابوری
 

نظیری نیشابوری » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۳ - مطلع دوم

 

ای خاک درت صندل سرگشته سران را

بادا مژه جاروب رهت تاجوران را

مشاطه سیمای رخ خلق ز زینت

از آب و گلت غالیه رخسار جهان را

بر درگه تو فتنه چین و رخ خوبان

[...]

نظیری نیشابوری
 

نظیری نیشابوری » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۴ - این قصیده در منقبت حضرت امام رضا علیه التحیته و الثنا و اشاره به قتل و غارت ساکنان مشهد مقدسه حضرت

 

چنان رسیدن دی سرد ساخت دنیی را

که کرد در دل مجنون فسرده لیلی را

نسیم صبح بدان گونه گشت رنگ ستان

که برد از کف دست نگار حنی را

فسردگی هوا تا به غایتی برسید

[...]

نظیری نیشابوری
 

نظیری نیشابوری » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۵ - این قصیده در روز فرخ مولود صاحب زاده برخوردار میرزا ایرج بن عبدالرحیم خان و در مدح والده مخدره گفته شده

 

بر زمین آورده رحمت را دعای مستجاب

زاده مه بر دامن صبح سعادت آفتاب

ثانی بلقیس پیمان بسته با جمشید عهد

عیسی مریم برون آورده رخسار از حجاب

کوکبی آورده جای گوهر از دریا صدف

[...]

نظیری نیشابوری
 

نظیری نیشابوری » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۶ - در صفت خانه ممدوح

 

این خانه گوشواره عرش مطهرست

کو را سعادت از نظر سعد اکبرست

این خانه از شکوه جهانگیر پادشاه

گویی که خانه شرف مهر انورست

حایل به پیش دیده جدارش نمی شود

[...]

نظیری نیشابوری
 

نظیری نیشابوری » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۷ - این قصیده در وقت عزیمت مکه در احمدآباد گجرات در ایام فتح قلعه جونه در مدح نواب محمد عزیز اعظم خان کوکه وارد گردیده است

 

مژده در مژده فتح است و ظفر در ظفرست

هر طرف مژده رساننده فتحی دگرست

فوج در فوج کند نصرت حق استعجال

خلق را لشگر آمین و دعا در سفرست

همچو شاخ گل خوشبو که گل افشان گردد

[...]

نظیری نیشابوری
 

نظیری نیشابوری » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۸ - این قصیده ایضا در استدعای صحت و بیان مدحت ابوالفتح بهادر عبدالرحیم خان خانان بن بیرام خان گفته شده

 

مگر که صبح ز بالین آسمان برخاست

که او چو خاست غبار از دل جهان برخاست

محبتست که با درد شادکام نشست

اجابتست که با ضعف کامران برخاست

درین دو هفته به حق عطای صحت تو

[...]

نظیری نیشابوری
 

نظیری نیشابوری » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۹ - این قصیده در مدح ابوالفتح بهادر عبدالرحیم خان گفته شده

 

از سخن چون چاشنی بخشی به خوان تربیت

پر شود از مغز معنی استخوان تربیت

چشمه حیوان شود از طبع خاکستر پدید

گر برانی نام آتش بر زبان تربیت

از نشاط مجلست کان تا ابد فرخنده باد

[...]

نظیری نیشابوری
 

نظیری نیشابوری » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۰ - ایضا در مدح خان خانان بن بیرام خان واقعست

 

چو شمع سوز دلم عشق بر زبان انداخت

دگر نخواستی آتش مرا به جان انداخت

خرد ببوی معانی بخست چندانم

که بیخت خاکم و بیرون ز آستان انداخت

دم از فراق عزیزان نمی توانم زد

[...]

نظیری نیشابوری
 

نظیری نیشابوری » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۱ - این قصیده در تعریف سریر ابوالمنصور نورالدین محمد شاهزاده سلیم گفته شده

 

بر تخت هند والی هندوستان نشست

جان جهان به مردم چشم جهان نشست

اقبال خاندان همایون بلند شد

زین دولتی همای که بر آشیان نشست

تسکین گرفت فتنه و ترتیب یافت ملک

[...]

نظیری نیشابوری
 

نظیری نیشابوری » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۲ - این قصیده نیز بعد از معاودت مکه به احمدآباد گجرات در مدح شاهزاده همایون نژاد شاهزاده مراد گفته شده

 

پس از ادای طواف حج و رسوم عباد

به سیر عرصه گجراتم اتفاق افتاد

قبول جذبه آن آب و خاکم از کشتی

چو دست قابله از مهد برکنار نهاد

چنان به شوق خرامان شدم در آن کشور

[...]

نظیری نیشابوری
 
 
۱
۲۸۵
۲۸۶
۲۸۷
۲۸۸
۲۸۹
۳۷۶