گنجور

 
نظیری نیشابوری

این خانه گوشواره عرش مطهرست

کو را سعادت از نظر سعد اکبرست

این خانه از شکوه جهانگیر پادشاه

گویی که خانه شرف مهر انورست

حایل به پیش دیده جدارش نمی شود

بس کز فروغ شاه درونش منورست

از فخر سایه بر سر افلاک افکند

کاین سایه خدای برو سایه گسترست

از شوق آنکه شاه درو پا نهاده است

هر روز از سپهر به یک پایه برترست

از بوسه نشاط، زمینش منقش است

وز سجده نیاز، بساطش منورست

معراج حاجتست و به مقصد مقابل است

میزان طاعتست و به جنت برابرست

مانند کعبه گشته حرم چار حد او

هر رکن خانه قبله یک رکن دیگرست

ساقی مجلسش همه هوش و خرد دهد

گویی می محبت شاهش به ساغرست

بر خشت او سعادت و اقبال زاده است

دولت از آن چو طفل درو مهر پرورست

عدل آشیان بر وزن قصرش نهاده است

زان ظلم ازو چو طایر بی بال و بی پرست

امید گو به عرصه او داد دل بگیر

کاین خانه در حمایت اقبال داورست

اخلاص گو به ساحت او کار خود بساز

کاب و گلش به عدل و سخاوت مخمرست

من وصف این بنا نتوانم به سر رساند

کز هرچه گویمش به صفت پایه برترست

یابد شرف ز شرفه قصر رفیع او

تا شمسه سپهر برین طاق اخضرست