شد از فروغ شاه صفی گلستان جهان
خورشید گو متاب دگر بر جهانیان
کف کار ابر کرده و رخسار کار مهر
دیگر چه منت است زمین را به آسمان
زین کو چرا روند حریفان به سیر خلد
زین رو چرا روند به گلگشت گلستان
جام جهان نماست ضمیر منیر دوست
یک یک در او نمایان احوال انس و جان
شرح غم فقیران از رنگ چهره خواه
درد دل اسیران از نور چهره خوان
ای زیر دست کرده زبر دست هر که هست
وی پایمٰال کرده سر جمله سروران
جد بر جد و پدر به پدر پیر و پادشاه
هم پادشاه افکن و هم پادشه نشان
لله هر که هر چه تمنا کند دهی
داد تو را چه حاجت امداد این و آن
بخشیده هر چه باید و شاید تو را خدا
تونیز بخشی هر چه بهر کس که میتوان
خواهی که دمبدم ز خدایت مدد رسد
امداد ناتوانای فرمان تا توان
کار شکستگان جهان را درست کن
کارت درست ساخت خداوند مهربان
ممنون لطف و مهر تو هر کس بهر طریق
مشغول شکر و حمد تو هر کس بهر زبان
شاه و گدا دعای تو گویند دمبدم
ملک و ملک ثنای تو خوانند هر زمان
ای عهد پادشاهی تو عهد هر فقیر
دوران کامرانی تو کام ناتوان
دوران چو رام توست بران بر مراد خویش
میدان بگام توست ببر گوی از میان
بی زخم تازیانه و بیزحمت کمند
گردیده رام توسن گردونت را از آن
میدان توست مشرق و مغرب خوش آنگهی
هر ناخوشی که هست تو برداری از میان
هر گه که عزم بازی چوگان کنی ز شوق
دلها جهد چو گوی بمیدان جهان جهان
ای نیک و بد اسیر کمند و کمان تو
حیران این کمندم و قربان آن کمان
هر سو که رو نهی پی تسخیر مملکت
فتح و ظفر به پیش دوان همچو ساحران
بیزحمت کشاکش تیر و کمٰان و تیغ
تسخیر کردهای همه عالم بگو چسان
آنجا که حسن خلق و کرم دلبری کنند
عاقل چرا کند سر خود بر سر سنان
تیغت هنوز نامده بیرون از نیام
برداشته خدای عدوی تو از میان
از خشم جانستانی و در لطف جانفرا
تو زهر دشمنانی و پا زهر دوستان
مردی ز دوستان تو در خصم لشگری
یک از سپاه تو جمعی ز دشمنان
تعمیر کردهای چو سکندر تو بر و بحر
تسخیر کردهای چو سلیمان تو انس و جان
ای آستان دولت تو قبلهٔ ملوک
وی طاق آستان تو محراب ابروان
پیش تو خسروان جهان را چه اعتبار
کی پیش آفتاب جلوه نمایند اختران
در آستان حشمت و جاه وجلال تو
جمشید یا قباد کیند و کیان کیان
گلشن به سم مرکب تو عرصه زمین
روشن ز خاک مردم تو دیدهٔ جهان
ای آسمٰان مناز به بخت بلند خویش
گردی همیشه گرد سر او چو عاشقان
خلق جهٰان ز دولت او در فراقتند
یا رب امان ده او را تا آخر زمان
از دولت حمایت عدل تو بعد ازین
بر گله غیر گرگ نگیرد کسی شبان
نگشوده در زمان توکس لب به الحذر
نشینده در اوان تو کس نام الامان
گاه سؤال عاجز مسکین بینوا
حرف نه هرگز نگذشتست بر زبان
چشم کج حسود بود کور از آنکه هست
قائم بر آستان تو پاکان و راستان
خواهی که دست شاه نجف ار کرم کند
پامال لشگرت سر سردار رومیان
واجب ثنای حمد تو بر کوچک و بزرگ
لازم ادای شکر تو بر پیر و بر جوان
یا رب که دین و دولت و عمرش دراز باد
هر سال و ماه و هفته و هر روز و هر زمان
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
هان! صائم نوالهٔ این سفله میزبان
زین بی نمک ابا منه انگشت در دهان
لب تر مکن به آب، که طلقست در قدح
دست از کباب دار، که زهرست توامان
با کام خشک و با جگر تفته درگذر
[...]
گفتم نشان ده از دهن ای ترک دلستان
گفتا ز نیست ، نیست نشان اندرین جهان
گفتم که ساعتی ببر من فرونشین
گفتا که باد سرد زمانی فرو نشان
گفتم که باد سرد زیان داردت همی
[...]
بگشاد مهرگان در اقبال بر جهان
فرخنده باد بر ملک شرق مهرگان
سلطان یمین دولت میر ملوک بند
محمود امین ملت شاه جهان ستان
شاهی که پشت صد ملک کامران بدید
[...]
بنگر بدین رباط و بدین صعب کاروان
تا چونکه سال و ماه دوانند هردوان
من مر تو را نمودم اگرچه ندیده بود
با کاروان رباط کسی هر دوان دوان
از رفتن رباط نه نیز از شتاب خود
[...]
گویی که ماه و مشتری از جرم آسمان
تحویل کرده اند بباغ خدایگان
وز ماه و مشتری شده آن خاک پرنگار
نوری عجیب صورت و شکلی بدیع سان
نی نی ، که ماه و مشتری از وی ربوده اند
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.