دگر چه شد که دلم بر کشید ناله زار
دگر چه رفت که سر نیست در غم دستار
صبا چه گفت به بلبل زبی وفائی گل
که همچو اخگر آتش فشان شد از منقار
مگر که یار شکسته است ساغر پیمان
مگر که دوست گذشتست از سر اقرار
فغان ز دست شکنهای طُرهٔ مشکین
امان ز دست ستمهای نرگس بیمار
بعهد آن یک بی نصیبم آزارام
به دور این یک، بینیازم از گفتار
ببین ببین که چسان میبرند دل زمیان
ببین ببین که چسان میکشند خود بکنار
کنار داد ز خویشم به چین پیشانی
چو موج بحر که خاشاک افکند به کنار
بغیر یار نداریم در نظر با آنک
بعمر خود نگشودیم دیده بر دیدار
به بزم وصل به دیدار می نپردازم
بیا ببین که چه گرم است شوق را بازار
رفیق بهر خدا دل ازو مگو بر گیر
تو چشم من بکن و چشم ازو مگو بردار
هزار بار بگفتم تو را که ای بیشرم
هزار بار بگفتم تو را که ای بیعار
تو از کجا و نشستن به پای سایهٔ سرو
تو از کجا و گذشتن بجانب گلزار
تو را به گشت گل و لالهٔ چمن چه رجوع
تو را به صحبت چنگ و نی و پیاله چکار
بخون ما چه مدارا کنی بگو ای چرخ
که دشمنی بکجا رفت دوستی بکنار
چه دشمنی که نکردی ازآن بتر با من
چه گویمت که نباشی از آن بتر صد بار
اگر بحکم تو جان در بر است، گو بر گیر
و گر به امر تو سر بر تن است، گو بردار
چرا همیشه مرا داری اینچنین رنجور
چرا همیشه مرا داری اینچنین بیمار
رفیق طره پریشان نشسته بر بالین
طبیب دست همان کشیده از بیمار
ز روی لطف بگوئید تا دگر نشود
طبیب رنجه، که ما را گذشت کار از کار
بکار خویش فرو ماندهام نمیدانم
گره بکار من ز سبحه است یا زنار
بیمن پیر خرابات عشق دانستم
که دام راه گهی سبحه است و گه زنار
کنون ز شوق طریق دگر نمیدانم
رهی بما بنمائید یا اولوالابصار
ز قرب غیر مگوئید با من مهجور
حدیث مرگ مخوانید بر سر بیمار
چو نیست چهرهٔ زردی، چه خانقاه و چه دیر
چو نیست جذبهٔ دردی، چه آدمی چه حمار
تو را که گفت ندانم بیا بگو ای چرخ
که جور خود همه بر جان عاشقان بگمار
کسی مباد چو من در غم تو بوقلمون
کسی مبٰاد چو من از غم تو بوتیمار
یکیست خاصیت زعفران و گریه من
بهر دلی که اثر کرده خندهٔ بسیار
بغیر دیدهٔ خونبار، هیچ دریائی
ندیدهایم که باشد همیشه طوفان وار
هزار نوح نسازد علاج طوفانم
گر اختیار گذارم به دیدهٔ خونبار
مگر که بر لب من شهد ناب کرده گذر
مگر که در دل من آفتاب کرده گذار
زبان چو برگ گلم باز عنبر آگین است
زبان ز بوی خوشم گشته نافهٔ تاتار
مگر ز شاه نجف سر زد از دلم حرفی
مگر گذشت حدیثی ز حیدر کرار
علی عالی اعلا امیر کل امیر
وصی احمد مرسل قسیم جنت و نار
تو همچو من به ثنای علی زبان بگشا
که مرحبا شنوی هر دم از در و دیوار
من از عقیدهٔ خود بر نمیتوانم گشت
نصیروار هلاکم کنند اگر صدر بار
زبان به توبه نگردد چرا که بگذارد
شفاعت تو گنه زیر بار استغفار
غلط نکرده اگر ابروش گمان برده
که هر که هر چه ازو خواست داده ایزدوار
سخن بلند شود ورنه گفتمی با تو
که کیست در پس این پرده روز و شب در کار
زمانه کیست مر او را کمینه فرمانبر
سپهر چیست مر او را کمینه خدمتکار
تو خود بگو که چسان نسبتت کنم بیکی
که نسبت تو بسی کردهاند با جبار
کجا رواست که بر مسند تو بنشیند
سگی که بیخ جهنم ازو بود مردار
ز سنگلاخ قیامت کجا رود بیرون
چرا که این خر لنگ آبگینه دارد بار
چنان مکن که چو روباه پیچ و تاب زنی
تو را اگر به سگان درش فتد سر و کار
هر آن نفس که در آن مدحت تو صرف شود
هزار بار از آن کردهایم استغفار
چو نام دوست مکرر نمیشود هرگز
هزار بار اگر یا علی کنم تکرار
همیشه تا که بود غنچه را شکفتن جوی
همیشه تا که بود بید را بریدن دار
بریده باد سر دشمنانت همچون بید
شکفته باد رخ دوستانت همچو بهار
امیدوار چنانم که وقت جان دادن
سپاریم بیکی از آستان هشت و چهار
رضی ثنای چنین مظهری نیاری گفت
زبان دراز مکن کن به عجز خود اقرار
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به احساسات عاشقانه و درد فراق پرداخته و گوینده از نالهها و غمهای دل خود میگوید. او از بلبل و گل وفادار حرف میزند و به شکسته شدن پیمانها و اسارت دل در غم اشاره میکند. گوینده از یار بیوفا شاکی است و میگوید که نمیتواند بدون او زندگی کند. او در وصف رنجهایی که عشق بر او میآورد، به بیتابی و فساد روح خود میپردازد و از خدا میخواهد که دلسوزی کند و از این درد رها شود. در پایان، به ستایش امیر المؤمنین علی (ع) میپردازد و از او میخواهد که شفاعتش کند و خود را نسبت به او بیگناه میداند. شاعر نشان میدهد که در این دنیا غم عشق و دوستی اصلیترین عامل رنج و تالم انسانهاست.
هوش مصنوعی: چرا دلم دوباره ناله و زاری میکند؟ چه چیزی اتفاق افتاده که در غم و اندوه گرفتار شدهام و هیچ راهی برای خروج از آن وجود ندارد؟
هوش مصنوعی: باد به بلبل خبر داد که گل وفادار نیست و مثل جرقهای که از آتش بیرون میپرد، از منقار بلبل شعلهور شد.
هوش مصنوعی: آیا ممکن است یار پیمان را شکسته باشد؟ یا اینکه دوست از وعدهاش گذشته باشد؟
هوش مصنوعی: آه از درد و رنج ناشی از موهای سیاه و زیبا، و نالهای از ظلم و سختی چشمان زیبای کسی که بیمار است.
هوش مصنوعی: من به خاطر عهدی که با آن یک نفر ندارم، از آزار و رنج دوری میکنم و به خاطر او، نیازی به گفتار دیگران ندارم.
هوش مصنوعی: به دقت نگاه کن که چگونه دلها را از میان برمیدارند و ببین که چگونه خود را به کناری میکشند.
هوش مصنوعی: در اینجا شاعر از دوری و جدایی خود میگوید. او احساس میکند که مانند موج دریا هست که خاشاک را به کناره میاندازد، و این امر را به حال خویش نسبت میدهد. به نوعی او از دست دادن بخشی از وجود خود را احساس میکند، گویی که با این دوری، چیزی از خود را نیز به کنار میاندازد.
هوش مصنوعی: ما هیچ فردی را جز یار در نظر نداریم، در حالی که هرگز در عمر خود چشمانمان را به دیدار او نگشودهایم.
هوش مصنوعی: به میهمانی وصال و دیدار نمیروم، بیا و ببین که چقدر شوق و اشتیاق در دل مردم دارد.
هوش مصنوعی: دوست من، به خاطر خدا، از او شکایت نکن. تو به چشم من نگاه کن و از او چشم بپوش.
هوش مصنوعی: هزار بار به تو گفتم که ای بیشرم و شرمنده، بارها به تو تذکر دادم که ای بیعار و بیشرم.
هوش مصنوعی: تو از کجا آمدهای که زیر سایهٔ این درخت نشستهای و از کجا گذشتهای که به سمت باغ گل میروی؟
هوش مصنوعی: در جستجوی زیباییهای گل و لاله در چمن چه نیازی به تو دارد؟ چه نیازی است که برای لذت بردن از موسیقی چنگ و نی و نوشیدن شراب با تو بگذرانم؟
هوش مصنوعی: ای چرخ، بگو چه شده است که دوستی به کناری رفته و ما چگونه میتوانیم با این رنج و جدایی کنار بیاییم.
هوش مصنوعی: چه کسی است که با من این قدر دشمنی نکرده باشد؟ چه بگویم به تو وقتی که این همه بدی را از تو دیدهام؟
هوش مصنوعی: اگر طبق دستورات تو، جان من در اینجا است، آن را بگیر و اگر به فرمان تو سر من بر تنم است، آن را نیز بردار.
هوش مصنوعی: چرا همیشه من را اینقدر رنجور و بیمار نگهداشتهای؟
هوش مصنوعی: دوست که موهایش بینظم و شلخته است، بر بالین طبیب نشسته و دستش همان دستان بیمار را گرفته است.
هوش مصنوعی: لطفاً با مهربانی صحبت کنید تا دیگر نیاز به پزشک نباشد، زیرا وضعیت ما از دست خارج شده است.
هوش مصنوعی: من در کار خود گیر کردهام و نمیدانم که مشکل من به خاطر ذکرهای مذهبی است یا به خاطر زنجیری که به گردنم است.
هوش مصنوعی: بدون راهنمایی و دانشی که از پیر میخانه عشق به دست آوردم، فهمیدم که در مسیر عشق، گاهی در حال دعا و نیایش هستیم و گاهی هم درگیر قید و بندهای مادی.
هوش مصنوعی: اکنون از شوق و هیجان، نمیدانم به کدام سمت بروم. لطفاً راهی را به من نشان دهید یا کسانی که دیدگاههای عمیق دارند، راهنمایی کنند.
هوش مصنوعی: از دوری از محبوب نگوئید و در مورد مرگ در کنار بیمار صحبت نکنید.
هوش مصنوعی: اگر چهرهٔ زردی وجود نداشته باشد، چه فرقی دارد که در خانقاه باشیم یا در دیر؟ و اگر جذبۀ دردی در کار نباشد، انسان و الاغ نیز چه تفاوتی خواهند داشت؟
هوش مصنوعی: کسی که میگوید نمیدانم، بیزحمت بگو ای گردونه، که تو همه بار سختیها و نامرادیها را بر دوش عاشقان گذاشتهای.
هوش مصنوعی: هیچکس مانند من به خاطر تو غمگین نیست و هیچکس به اندازه من در غم تو بیتابی نمیکند.
هوش مصنوعی: خاصیت زعفران و اشک من مشابهت دارند؛ هر دو برای دلهایی که تحت تأثیر قرار گرفتهاند، نشانهای از شادی و خنده زیاد هستند.
هوش مصنوعی: به جز دیدگان پر از اشک و غم، هیچ دریا و عظمتی را ندیدهایم که همیشه در حال طغیان و طوفان باشد.
هوش مصنوعی: اگر هزاران نوح هم بیایند تا طوفان من را درمان کنند، باز هم اگر بخواهم، تنها با نگاهی پر از اشک میتوانم به این مشکل پاسخ دهم.
هوش مصنوعی: شاید تو با عبور خود بر لبانم شیرینی مطلوبی بیافزایی، یا با حضور خود در قلبم روشنی و گرما به ارمغان آوری.
هوش مصنوعی: زبان من مانند برگ گل است و بویی از عنبر دارد. به خاطر بوی خوش کلامم، شبیه به نافهای فرنگی شده است.
هوش مصنوعی: آیا از دل من حرفی بیرون آمد یا یاد هیچ حدیثی از حضرت علی علیهالسلام به زبان آمد؟
هوش مصنوعی: علی، در اوج عظمت و مقام، فرمانروای تمام فرمانروایان و جانشین پیامبر احمد است و او کسی است که سرنوشت بهشت و جهنم را تعیین میکند.
هوش مصنوعی: تو هم مانند من نام علی را با زبانت ستایش کن، زیرا هر لحظه از همه جا صدای "مرحبا" را میشنوی.
هوش مصنوعی: من نمیتوانم از عقیدهام بازگردم، حتی اگر آنها بخواهند به هر طریقی مرا نابود کنند، همچنان که در زمانی که به هدایت نیاز بود، برایم مشکل بود.
هوش مصنوعی: اگر زبان به توبه نیفتد، شفاعت تو باعث میشود که گناه زیر بار استغفار بماند.
هوش مصنوعی: اگر او به ابرویش اعتماد کرده و فکر کرده که هر کسی چیزی از تو خواسته، تو به او دادهای، واقعاً اشتباه نکرده است.
هوش مصنوعی: اگر صحبت به جایی برسد که لازم باشد نگاهی عمیقتر به مسائل بیندازیم، میگویم که چه کسی در پس این پردهی روز و شب مشغول فعالیت است.
هوش مصنوعی: زمانه چه کسی است که تحت فرمان کسی باشد و آسمان چه خدمتی میتواند به او کند؟
هوش مصنوعی: تو خود بگو چگونه میتوانم تو را با کسی مقایسه کنم که بسیار به قدرت و زور گفتهاند.
هوش مصنوعی: کجا رواست که سگی بر جایگاه تو نشیند، در حالی که ریشهاش در جهنم و مردار است؟
هوش مصنوعی: در مسیر دشوار و سنگلاخی قیامت، چگونه میتواند این خر ناتوان و لنگ، که بار ارزشمندی از آبگینه (شیشه) را به دوش دارد، خارج شود؟
هوش مصنوعی: اینطور رفتار نکن که مانند روباه زیاد نلغزی و جا به جا شوی، چون اگر سگان به تو نزدیک شوند، کار تو تمام میشود.
هوش مصنوعی: هر لحظهای که در آن به ستایش تو پرداختهشود، ما هزار بار از آن گناه کردهایم و از آن عذرخواهی میکنیم.
هوش مصنوعی: هرگاه نام دوست را مدام بر زبان نیاورم، حتی اگر هزار بار بگویم "یا علی"، باز هم تکراری نخواهد شد.
هوش مصنوعی: هر زمانی که گل غنچه دارد، میروید و شکوفا میشود. همچنین، همیشه در مواقعی که درخت بید وجود دارد، باید آن را هرس کرد.
هوش مصنوعی: بگذار دشمنانت همچون شاخههای بریده درخت باشند و دوستانت مانند بهار تازه و شاداب باشند.
هوش مصنوعی: من امیدوارم که وقتی به پایان عمرم نزدیک میشوم، جانم را به یکی از درگاههای الهی بسپارم.
هوش مصنوعی: میگوید که بر من لازم نیست در وصف و ستایش این موجود والامقام چیزی بگویم، بلکه بهتر است که به ناتوانی و ناتوانی خود اعتراف کنم و از ادعای بزرگ صحبت نکنم.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
اگر گل آرد بار آن رخان او، نه شگفت
هر آینه چو همه میخورد گل آرد بار
به زلف کژ ولیکن به قد و قامت راست
به تن درست ولیکن به چشمکان بیمار
مدیح تا به بر من رسید عریان بود
ز فرّ و زینت من یافت طیلسان و ازار
چنین نماید شمشیر خسروان آثار
چنین کنند بزرگان چو کرد باید کار
به تیغ شاه نگر، نامهٔ گذشته مخوان
که راستگویتر از نامه تیغ او بسیار
چو مرد بر هنر خویش ایمنی دارد
[...]
قوی کننده دین محمد مختار
یمین دولت محمود قاهر کفار
چو بازگشت به پیروزی از در قنوج
مظفر وظفر و فتح بر یمین و یسار
هنوز رایتش از گرد راه چون نسرین
[...]
فغان ز دست ستمهای گنبد دوار
فغان ز سفلی و علوی و ثابت و سیار
چه اعتبار بر این اختران نامعلوم
چه اعتماد بر این روزگار ناهموار
جفای چرخ بسی دیده اند اهل هنر
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال ۴ حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.