اسیری لاهیجی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۴۴
ای عاشقان ای عاشقان من عاشق شوریدهام
سودای عشق آن صنم بر جان و دل بگزیدهام
شهباز سلطانم چرا باشد مکانم آشیان
چون در هوای لامکان من سالها پرّیدهام
موقوف فردا کی شوم بهر لقایش چون که من
[...]
اسیری لاهیجی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۴۵
ماز تاب حسن او شیدا و حیران گشته ایم
همچو زلف بیقرار او پریشان گشته ایم
ز آتش سودای جانان تا دل و جانم بسوخت
هم بیمن درد عشقش عین درمان گشته ایم
از جمال روی ساقی مست و لایعقل شدیم
[...]
اسیری لاهیجی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۴۶
در سر همه سودای سر زلف تو دارم
دردل بجز از مهر رخت هیچ ندارم
از باده لعل لب تو مست مدامم
وز نرگس مخمور تو در عین خمارم
جانم نفسی از کمرت دست ندارد
[...]
اسیری لاهیجی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۴۷
ماز عشق یار دردل آتشی افروختیم
هرچه نقش غیر در وی بود کلی سوختیم
گر نباشد عشق ما حسنش کجا پیدا شود
شمع رویش را ز نور عشق ما افروختیم
زنده می سازد لبش هردم هزاران مرده را
[...]
اسیری لاهیجی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۴۸
شهباز لامکانم من در مکان نگنجم
عنقای بی نشانم اندر نشان نگنجم
من بحر بیکرانم مقصود کن فکانم
من جان جان جانم اندر جهان نگنجم
من از خودی فنایم من گوهر بقایم
[...]
اسیری لاهیجی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۴۹
ما عاشق مست آن لقائیم
معشوقه پرست بی نوائیم
شیدائی عشق و بیخود از خود
مست می لعل جانفزائیم
بیگانه ز عقل و صبر و هوشیم
[...]
اسیری لاهیجی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۵۰
ز خود فانی و در عین بقائیم
وجود جمله موجودات مائیم
بجانان زنده جاوید گشتیم
ازآن دم کز خودی کلی فنائیم
خدا را بین عیان در صورت ما
[...]
اسیری لاهیجی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۵۱
غرق بحر وحدتیم، من، من نیم
گوهر بی قیمتم، من، من نیم
من ز جان فانی بجانان یافتم
من به اوج رفعتم، من، من نیم
عاشقم معشوقم و عشقم چه ام
[...]
اسیری لاهیجی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۵۲
گه مست و بیخبر ز می صاف وحدتیم
گه درد نوش خانه خمار کثرتیم
در پرتو جمال جهان سوز روی دوست
شیدا و والهیم و همه مست حیرتیم
ما با وجود دولت عرفان و گنج فقر
[...]
اسیری لاهیجی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۵۳
ما در دو جهان غیر تو دیار ندیدیم
در صورت اغیار بجز یار ندیدیم
در مسجد و میخانه و در دیر و صوامع
بیرون ز تو مطلوب و طلبکار ندیدیم
از حسن تو هرکس خبری داد ولیکن
[...]
اسیری لاهیجی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۵۴
ما جمله جهان مصحف رخسار تو دیدیم
برهر ورقی آیت انوار تو دیدیم
در میکده و دیر و کلیسا مغ و ترسا
مشتاق تو و طالب دیدار تو دیدیم
گر کافر بی دین و گر مؤمن دین دار
[...]
اسیری لاهیجی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۵۵
من درون درد درمان یافتم
در حجاب کفر ایمان یافتم
سالها رفتم براه جست و جو
تا فراق و وصل یکسان یافتم
در نقاب جمله ذرات کون
[...]
اسیری لاهیجی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۵۶
زنگ دویی ز آینه دل زدودهایم
تا حسن جانفزای تو با تو نمودهایم
همچو کلیم تا که به طور دل آمدیم
انی اناالله از همه عالم شنودهایم
در گلشن وصال چو شاهان به عیش و ناز
[...]
اسیری لاهیجی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۵۷
ای جمال جان فزایت وایه جان و دلم
مهر رخسار تو کرده خانه در آب و گلم
دعوی عقل و قرار ما هم از دیوانگیست
ورنه با سودای عشق او که گوید عاقلم
کشته شمشیر هجرانست جان بیدلان
[...]
اسیری لاهیجی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۵۸
دادیم دل بدست غم عشق آن صنم
گو دل نگاه دار و مکن بیش ازین ستم
بگذر زفکر عالم و با یاد دوست باش
چون یارمونست بود از بیش و کم چه غم
با درد و سوز عشق بساز ای دل حزین
[...]
اسیری لاهیجی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۵۹
باز از سودای زلفش بی سرو سامان شدم
در شعاع حسن او شیدائی و حیران شدم
تا که خورشید جمال نوربخش او بتافت
ظلمت ما نور گشت و همچو مه تابان شدم
چون بدیدم از همه ذرات مهر روی دوست
[...]
اسیری لاهیجی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۶۰
ای عاشقان ای عاشقان من عاشق دیوانهام
در عشق و در شوریدگی در کاینات افسانهام
از ساغر و پیمان مگو امروز با ما کز ازل
مست شراب عشق او بیساغر و پیمانهام
مست شراب وصل او دیدیم ذرات جهان
[...]
اسیری لاهیجی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۶۱
رندیم و ملامتی و بدنام
قلاش و حریف ساغر و جام
بد مست و قمار باز و بی باک
معشوق پرست و باده آشام
او باشم و عاشق و نظرباز
[...]
اسیری لاهیجی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۶۲
ما اختیار خویش به دست تو دادهایم
امر ترا مطیع و به جان ایستادهایم
تا روی جانفروز تو بینیم هر نفس
چون خاک ره ذلیل و به کویت فتادهایم
از هست و نیست پاک بشستیم دست خویش
[...]
اسیری لاهیجی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۶۳
از عشق تو مامعتکف کوی نیازیم
وز آتش سودای تو در سوز و گدازیم
در گوشه محراب خم ابروی جانان
پیوسته با خلاص به اوراد و نمازیم
محروم نیم از حرم وصل تو یکدم
[...]