ای جمال جان فزایت وایه جان و دلم
مهر رخسار تو کرده خانه در آب و گلم
دعوی عقل و قرار ما هم از دیوانگیست
ورنه با سودای عشق او که گوید عاقلم
کشته شمشیر هجرانست جان بیدلان
من به تیغ وصل جانان ای عجب چون بسملم
میل عاشق باوفا و مهر معشوقست من
از کمال عشق با جور و جفایش مایلم
هر دو عالم یار می بینم ندارم فکر غیر
من همه حق دیدم و فارغ ز فکر باطلم
صد نشان در هر قدم دیدم ز یار بی نشان
تا درین ره شد مقام بی نشانی منزلم
گر کند قتل اسیری گو بدست خویش کن
خون خود کردم بحل گر یار باشد قاتلم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.