ما عاشق مست آن لقائیم
معشوقه پرست بی نوائیم
شیدائی عشق و بیخود از خود
مست می لعل جانفزائیم
بیگانه ز عقل و صبر و هوشیم
با عشق و جنون آشنائیم
وقت است به در شویم از خود
در کوی قلندری درآئیم
ما رند و قمارباز و بی باک
هم گوشه نشین و پارسائیم
اوباش و حریف شاهد و می
هم صاحب ورد و با دعائیم
پیوسته شدهست جان به جانان
تا ما ز خودی خود جدائیم
مائی و منی حجاب ره بود
مائی چو برفت ما نه مائیم
با دوست یکی شویم اسیری
از قید خودی اگر برآئیم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر درباره عشق و حالتی از مستی و بیخود بودن است. شاعر به عشق و شیدایی اشاره میکند و بیان میکند که از عقل و صبر بیگانهاند و از خودشان جدا شدهاند. آنها به دنبال دستیابی به حالتی از وحدت با محبوب هستند و برای رسیدن به این هدف، باید از قید خودی و خودخواهی رها شوند. در نهایت، شاعر تأکید میکند که برای دستیابی به عشق واقعی، باید به تعبیر از خود و پیوستن به معشوق فکر کنیم.
هوش مصنوعی: ما عاشق آن لحظهای هستیم که با معشوق خود دیدار کنیم، اما معشوق ما به دلیل فقر و گرفتاری در زندگی، از ما دور است.
هوش مصنوعی: شرطی از عشق، به حالت شیدایی رسیدهام و از خود بیخود شدهام و از نوشیدن شراب سرخ لذتی جانسوز میبرم.
هوش مصنوعی: ما از عقل و صبر و هوش بیخبر هستیم و به جای آن با عشق و دیوانگی آشنا شدهایم.
هوش مصنوعی: زمان آن رسیده که از خودمان جدا شویم و وارد دنیای آزاد و بدون قید و شرط قلندران بشویم.
هوش مصنوعی: ما آدمهای بازیگوش و قمارباز هستیم، اما در عین حال در گوشهای آرام نشسته و پرهیزکار نیز هستیم.
هوش مصنوعی: افراد بیوقار و دوستان، در کنار معشوق و نوشیدنی، ما هم با ذکر و دعا مشغولیم.
هوش مصنوعی: جان انسانها همیشه به یکدیگر مرتبط و متصل است، در حالی که ما از خود واقعیمان جدا هستیم.
هوش مصنوعی: وجود من و تو مانع از رسیدن به حقیقت است. وقتی که ما از این حجاب دور شویم، دیگر من و تویی وجود ندارد و تنها حقیقت باقی میماند.
هوش مصنوعی: اگر با دوست یکی شویم و از قید و بند خودی رها شویم، به آزادی خواهیم رسید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
نمرود به گاه پور آذر
میگفت خدای خلق ماییم
جبار به نیمپشه او را
خوش داد سزا که ما گواییم
لبیک زنان عشق ماییم
احرام گرفته در وفاییم
در کوی قلندری و تجرید
در کم زدن اوفتاده ماییم
جز روح طوافگه نداریم
[...]
آیا تو کجا و ما کجاییم
تو زانِ کهای و ما تراییم
ما مست شراب جان فزاییم
سرخوش ز می گره گشاییم
در کنج شرابخانه گنجی است
ما طالب گنج کنجهاییم
آنها که هوای می ندارند
[...]
ای دوست، بیا، که ما توراییم
بیگانه مشو، که آشناییم
رخ بازنمای، تا ببینیم
در بازگشای، تا درآییم
هر چند نهایم در خور تو
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.