گنجور

 
اسیری لاهیجی

ما عاشق مست آن لقائیم

معشوقه پرست بی نوائیم

شیدائی عشق و بیخود از خود

مست می لعل جانفزائیم

بیگانه ز عقل و صبر و هوشیم

با عشق و جنون آشنائیم

وقت است به در شویم از خود

در کوی قلندری درآئیم

ما رند و قمارباز و بی باک

هم گوشه نشین و پارسائیم

اوباش و حریف شاهد و می

هم صاحب ورد و با دعائیم

پیوسته شده‌ست جان به جانان

تا ما ز خودی خود جدائیم

مائی و منی حجاب ره بود

مائی چو برفت ما نه مائیم

با دوست یکی شویم اسیری

از قید خودی اگر برآئیم

 
 
 
عنصری

نمرود به گاه پور آذر

می‌گفت خدای خلق ماییم

جبار به نیم‌پشه او را

خوش داد سزا که ما گواییم

سنایی

لبیک زنان عشق ماییم

احرام گرفته در وفاییم

در کوی قلندری و تجرید

در کم زدن اوفتاده ماییم

جز روح طوافگه نداریم

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از سنایی
نظامی

آیا تو کجا و ما کجاییم

تو زانِ که‌ای و ما تراییم

عطار

ما مست شراب جان فزاییم

سرخوش ز می گره گشاییم

در کنج شرابخانه گنجی است

ما طالب گنج کنجهاییم

آنها که هوای می ندارند

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از عطار
عراقی

ای دوست، بیا، که ما توراییم

بیگانه مشو، که آشناییم

رخ بازنمای، تا ببینیم

در بازگشای، تا درآییم

هر چند نه‌ایم در خور تو

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه