گنجور

 
۱
۲
 

امیر معزی » غزلیات » شمارهٔ ۵

 

ز عشق لاف تو ای پیر فوطه پوش خطاست

که عشق و فوطه و پیری بهم نیاید راست

تو را که هست دو عارض سپید و جامه‌ کبود

دلت سیاه و رخت زرد و اشک سرخ چراست

تو را به عشق همه راستگوی نشناسند

[...]

۵ بیت
امیر معزی
 

امیر معزی » غزلیات » شمارهٔ ۱۱

 

از پس پنجاه سال عشق به ما چون فتاد

از بر ما رفته بود روی به ما چون نهاد

بر دل من مهر بود مهر دلم چون شکست

بر دل من قفل بود قفل درم چون‌گشاد

داد من از دلبری است کاو ندهد داد من

[...]

۵ بیت
امیر معزی
 

امیر معزی » غزلیات » شمارهٔ ۱۳

 

امروز بتم تیغ جفا آخته دارد

خون دلم از دیده برون تاخته دارد

او را دلم آرامگه است و عجب این است

کارامگه خویش برانداخته دارد

صد مشعله از عشق برافروخته دارم

[...]

۵ بیت
امیر معزی
 

امیر معزی » غزلیات » شمارهٔ ۱۵

 

مشک نقاب قمر خویش ‌کرد

سیم‌ حجاب حجر خویش کرد

تا من بیچارهٔ دل خسته را

عاشق اندوه بر خویش کرد

عیش من از ناخوشی آن خوش پسر

[...]

۵ بیت
امیر معزی
 

امیر معزی » غزلیات » شمارهٔ ۱۸

 

بنده بودن تورا سزا باشد

چون تو اندر جهان کجا باشد

گرکنم بندگیت هست صواب

جز تو را بندگی خطا باشد

تا تو در شهر یار ما باشی

[...]

۵ بیت
امیر معزی
 

امیر معزی » غزلیات » شمارهٔ ۲۰

 

عشق یارم هر زمانی منزل اندر دل کند

تا به زیر حلقهٔ زلفش دلم منزل‌کند

دل‌که از من بگسلد منزل‌کند در زلف او

عشق او کز در درآید منزل اندر دل کند

هرکجا او بگذرد رویش جهان پرگل‌کند

[...]

۵ بیت
امیر معزی
 

امیر معزی » غزلیات » شمارهٔ ۳۱

 

از غم عشقت نگارا دیده پرخون‌کرده‌ام

تا رخ و عارض زخون دیده گلگون کرده‌ام

ای بسا شبها که من از آرزوی روی تو

از سرشک دیده کویت را چو جیحون ‌کرده‌ام

خون من خواهی‌که ریزی بی‌گناهان هر زمان

[...]

۵ بیت
امیر معزی
 

امیر معزی » غزلیات » شمارهٔ ۳۲

 

مشکن صنما عهد که من توبه شکستم

وز بهر تو در کنج خرابات نشستم

اندر صف خورشیدپرستان شدم اینک

زیرا که میان سخت به زنّار ببستم

پیش تو برم سجده میان‌بسته به زنّار

[...]

۵ بیت
امیر معزی
 

امیر معزی » غزلیات » شمارهٔ ۳۴

 

دلم را یاری از یاری ندیدم

غمم را هیچ غمخواری ندیدم

به قاف عشق بر سیمرغ شادی

اگر دیدی تو من باری ندیدم

امید راحتی اندر که بندم

[...]

۵ بیت
امیر معزی
 

امیر معزی » غزلیات » شمارهٔ ۳۵

 

کرانه گیرم تا خود ز عشق باز کنم

در خصومت بر خویشتن فراز کنم

زعشق دوست بدین عشق و دوستی که منم

نه ممکن است‌ که من خود زعشق باز کنم

زیاد روی خداوند آن دو زلف سیاه

[...]

۵ بیت
امیر معزی
 

امیر معزی » غزلیات » شمارهٔ ۴۱

 

به شب از داغ هجر تو نمی‌دانم غنود ای جان

که‌ درد و داغ هجران‌ تو خواب از من ربود ای‌ جان

ز بهر دیدن رویت چو باشم بر سر کویت

خروش پاسبان تو به جان باید شنود ای جان

به باغ صحبت وصلت بکشتم تخم امیدت

[...]

۵ بیت
امیر معزی
 

امیر معزی » غزلیات » شمارهٔ ۴۲

 

بربود روزگار تو را از کنار من

وز تن ببرد داغ فراقت قرار من

جفت دگر کسی و غمان تو جفت من

یار دگر کسی و فراق تو یار من

تو شادمانه جای دگر بر مراد خویش

[...]

۵ بیت
امیر معزی
 

امیر معزی » غزلیات » شمارهٔ ۴۵

 

عمری گذاشتم صنما در وفای تو

وز صد هزارگونه‌ کشیدم جفای تو

آن چیست از جفا که نکردی به جای من

وان چیست از وفا که نکردم به جای تو

مسکین دلم‌گر از تو کشیدست صد جفا

[...]

۵ بیت
امیر معزی
 

امیر معزی » غزلیات » شمارهٔ ۵۰

 

ختنی‌وار رخ خوب بیاراسته‌ای

چگلی‌وار سر زلف بپیراسته‌ای

این همه صنعت و آرایش و پیرایش چیست

گرنه آشوب و بلای دل من خواسته‌ای

باغبانی ز که آموخته‌ای جان پدر

[...]

۵ بیت
امیر معزی
 

امیر معزی » غزلیات » شمارهٔ ۵۴

 

نگارا تو دلبند و زیبا نگاری

پسندیده ترکی و شایسته یاری

نبودست حور و پری آشکارا

تو این هردویی پس چرا آشکاری

ز عشق تو بحر محیط است چشمم

[...]

۵ بیت
امیر معزی
 

امیر معزی » غزلیات » شمارهٔ ۵۷

 

آن‌ که از سنبل نقاب ارغوان آرد همی

عیش او بر چهرهٔ من زعفران کارد همی

هر کجا خواهم‌ که دریابم سبک دیدار او

باز یابم زو که با من سرگران دارد همی

ابر دیدستی‌ که باران بارد اندر نوبهار

[...]

۵ بیت
امیر معزی
 

امیر معزی » غزلیات » شمارهٔ ۶۰

 

دوست دارم که برآشوبی و بیداد کنی

شادیی ‌کن ‌که مرا با غم و فریاد کنی

زاتش عشق چو پولاد بتابی دل من

پس دل خویش چو ناتافته پولاد کنی

به‌تو ای طرفهٔ بغداد نه زان دادم دل

[...]

۵ بیت
امیر معزی
 

امیر معزی » قطعات » شمارهٔ ۳

 

این منم آمده نزدیک کریمی‌که شدست

شخص او قبله قبول شرف وتمکین را

وین منم دست به من داده بزرگی‌که سپرد

به‌کف پای بزرگی سر علیّین را

وین منم یافته اقبال وزیری‌که زعدل

[...]

۵ بیت
امیر معزی
 

امیر معزی » قطعات » شمارهٔ ۸

 

زان خط تو که همی بردمد از عارض تو

کس نگوید که جمال تو دگر خواهد شد

عارض نازک تو بر صفت گل تازه است

زینت تازه گلت سُنبلِ تَر خواهد شد

گر دلم بر رخ تو شیفته و فتنه شدست

[...]

۵ بیت
امیر معزی
 

امیر معزی » قطعات » شمارهٔ ۱۴

 

شاها قیاس بخت خود از آفتاب گیر

عالم به تیغ دولت و رای صواب‌گیر

کاوس وار تاختنی کن سوی ختن

صد گنج چون خزانهٔ افراسیاب گیر

آباد کرده‌ای همه عالم به عدل خویش

[...]

۵ بیت
امیر معزی
 
 
۱
۲
 
تعداد کل نتایج: ۲۴