مشکن صنما عهد که من توبه شکستم
وز بهر تو در کنج خرابات نشستم
اندر صف خورشیدپرستان شدم اینک
زیرا که میان سخت به زنّار ببستم
پیش تو برم سجده میانبسته به زنّار
تا خلق بدانند که خورشیدپرستم
بندم کن و حدّم بزن ای شحنهٔ خوبان
کز هجر تو دیوانه و از عشق تو مستم
از مستی و دیوانگی من چه گریزی
کز تو گذرم نیست به هر حال که هستم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر از شکستن عهد و توبهاش سخن میگوید و به خاطر عشق معشوق، خود را در خراباتها سرگردان کرده است. او به صف عاشقان پیوسته و برای نشان دادن عشقش به معشوق، خود را آماده سجده میداند، حتی در حالتی که به زنار بند است. شاعر از معشوق میخواهد که او را در عشقش محبوس کند و از هجرانش مینالد، در حالی که دیگر راهی جز عشق او ندارد و نمیتواند از آن فرار کند. اشعار نشاندهندهی عمق احساسات و دیوانگی ناشی از عشق هستند.
هوش مصنوعی: ای معشوق، پیمانی که با تو بسته بودم را نشکن! چرا که من توبهام را شکستهام و به خاطر تو در خماری و بیخبری نشستهام.
هوش مصنوعی: اکنون من در جمع پیروان خورشید قرار گرفتم، چرا که خود را بسیار به زنجیر و محدودیتها بستهام.
هوش مصنوعی: من در برابر تو سجده میکنم و زنجیر به خود بستهام تا مردم بدانند که من پرستنده خورشید هستم.
هوش مصنوعی: من را با محبت خودت در بند بکش و محدودم کن، ای نگهبان خوبان، زیرا من به خاطر دوری تو دیوانه و به عشق تو مست و سرمست هستم.
هوش مصنوعی: من از حالتی که دچار شیدایی و جنون شدهام، فراری نیستم چرا که هیچ راهی برای دوری از تو ندارم، هرچقدر هم که باشم.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
دی در صف اوباش زمانی بنشستم
قلاش و قلندر شدم و توبه شکستم
جاروب خرابات شد این خرقهٔ سالوس
از دلق برون آمدم از زرق برستم
از صومعه با میکده افتاد مرا کار
[...]
گو خلق بدانند که من عاشق و مستم
آوازه درست است که من توبه شکستم
گر دشمنم ایذا کند و دوست ملامت
من فارغم از هر چه بگویند که هستم
ای نفس که مطلوب تو ناموس و ریا بود
[...]
آوازه در افتاد که من توبه شکستم
نه نه نه چنان است که من توبه پرستم
دادند به من چاشنی یی از خمِ مبدا
از جرعۀ آن جام چنین واله و مستم
ز آن گاه که دادند به من مشربۀ خضر
[...]
ای زاهد مستور، ز من دور، که مستم
با توبهٔ خود باش، که من توبه شکستم
زنار ببندی تو و پس خرقه بپوشی
من خرقهٔ پوشیده به زنار ببستم
همتای بت من به جهان هیچ بتی نیست
[...]
امروز که من عاشق و دیوانه و مستم
کس نیست که گیرد بشرابی دو سه دستم
ای لعبت ساقی بده آن باده ی باقی
تا باده پرستی کنم و خود نپرستم
با خود چو دمی خوش ننشستم بهمه عمر
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.