ز عشق لاف تو ای پیر فوطه پوش خطاست
که عشق و فوطه و پیری بهم نیاید راست
تو را که هست دو عارض سپید و جامه کبود
دلت سیاه و رخت زرد و اشک سرخ چراست
تو را به عشق همه راستگوی نشناسند
و گرچه بر تو اثرهای عاشقی پیداست
مگر که بشکنی از بهر عشق توبه و نذر
که نذر و توبه شکستن ز بهر عشق رواست
سخن ز رَحل مگوی و ز رَطل گوی سخن
که عاشقی و به دست تو رطل باده سزاست
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به انتقاد از کسی میپردازد که خود را به عنوان عاشق معرفی میکند، در حالی که ظاهر و رفتار او نشاندهنده عشق واقعی نیست. شاعر با تأکید بر اینکه سن و ظاهر پیر و فوطهپوش نمیتواند نشانهای از عشق باشد، به او یادآوری میکند که دلش سیاه و لباسش زرد است و این تناقضها نشان میدهد که او حقیقتاً عاشق نیست. همچنین گفته میشود که عشق واقعی نیاز به فداکاری و شکستن نذر و توبه دارد. در نهایت، شاعر برای عشق واقعی اهمیت بیشتری قائل میشود و میگوید که در این زمینه گفتوگو و بحث بیشتری لازم است.
هوش مصنوعی: عشق تو را به طور واقعی نمیتوان با لباس و سن پیری شبیه کرد، زیرا عشق و پیرسالی به هم نمیخورند و نمیتوانند یکدیگر را توجیه کنند.
هوش مصنوعی: تو که دو گونه زلف سفید و لباس آبی داری، دل تو سیاه است و لباس تو زرد و اشکهای تو هم سرخ است؛ چرا اینگونهای؟
هوش مصنوعی: بعضی از مردم شاید به دلیل عشق و情感ی که نسبت به تو دارند، هرگز نتوانند تو را به درستی بشناسند، حتی اگر نشانههای عاشقانهی تو برای دیگران مشهود باشد.
هوش مصنوعی: اگر به خاطر عشق، عهد و نذر خود را بشکنی، اشکالی ندارد، چون شکستن عهد و نذر به خاطر عشق پذیرفتنی است.
هوش مصنوعی: راز عشق را با کلمات بیمعنا بیان نکن و به جای آن، از شراب و لذتهای آن سخن بگو، زیرا عاشق بودن و در دستان تو بودن، خود به اندازهی یک رطل شراب ارزش دارد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
ز راستی و بلندی که مر ترا بالاست
به وصفت اندر، معنی بلند گردد و راست
اگر بزرگی و جاه و جلال در درم است
ز کردگار بر آن مرد کم درم ستم است
نداد داد مرا چون نداد گربه مرا
تو را از اسپ و خر و گاو و گوسفند رمه است
یکی به تیم سپنجی همی نیابد جای
[...]
در قناعت و توفیق دین و مذهب راست
بروزگار تو ، ای فخر کاینات ، کراست؟
برون ز راه تو هر راه کاندر آفاقست
غریق بیم و امید و اسیر روی و ریاست
فزایش سخن و نکتۀ بدیع تو را
[...]
سرشگ ابر بکردار لؤلؤ لالاست
نسیم باد بکردار عنبر ساراست
سپاه برف رمید و سپاه لاله رسید
خروش زاغ نشست و خروش فاخته خاست
بهر کجا نگری پیش چشم تو گهر است
[...]
بنظم و نثر کسی را گر افتخار سزاست
مرا سزاست که امروز نظم و نثر مراست
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال ۳ حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
reply flag link
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.