شاها قیاس بخت خود از آفتاب گیر
عالم به تیغ دولت و رای صوابگیر
کاوس وار تاختنی کن سوی ختن
صد گنج چون خزانهٔ افراسیاب گیر
آباد کردهای همه عالم به عدل خویش
از تیغ خویش خانهٔ اعدا خرابگیر
چون بنگری به طالع خویش و دعا کنی
طالع خجستهگیر و دعا مستجاب گیر
گه اسب تاز و گاه نشاط شراب کن
گهگوی باز و گاه بهکف بر شرابگیر
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به توصیف و توصیههایی درباره شانس، سرنوشت و قدرت حاکمیت میپردازد. شاعر از شاه میخواهد که به بخت خود توجه کند و از ویژگیهای مثبت مانند خرد و قدرت دولت استفاده کند. همچنین او را به سفر و جستجو به سمت سرزمینهای دور مانند ختن تشویق میکند و تأکید میکند که باید در کنترل و اداره جهانی که آباد کرده، به مقابله با دشمنان بپردازد. در نهایت، او به جنبههای لذت و شادمانی زندگی اشاره میکند، مانند دوچرخهسواری، نوشیدن شراب و بازی با گوی، که نشان دهندهی توازن بین کار و لذت است.
هوش مصنوعی: ای پادشاه، خوشبختی خود را با آفتاب مقایسه کن و از قدرت حکومت و تدبیر درست بهرهمند شو.
هوش مصنوعی: به سرعت و شجاعت به سوی ختن حرکت کن و مانند خزانهٔ افراسیاب، از آنجا به دست آوردن انبوهی از گنجها را هدف قرار بده.
هوش مصنوعی: به خاطر انصاف و عدلی که در کارهایت به کار بردهای، تمام دنیا را به رونق و آبادانی رساندهای. حالا با قدرت و صلابت خود، دشمنان را از سر راه بردار و دمار از روزگارشان درآور.
هوش مصنوعی: وقتی به سرنوشت خودت نگاه میکنی و دعا میکنی، به زبان آوردن امیدهایت باعث میشود که سرنوشتی خوش و دعاهایت به نتیجه برسند.
هوش مصنوعی: گاهی با شوق و شعف سوار اسب شو و گاهی از لذت شراب نشو. گاهی صحبت کن و گاهی به دست خودت جام شراب را بردار و بنوش.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
امروز کار و بار جهان را خراب گیر
فردا که شنبه است شگون از شراب گیر
دریاب سرخوشان چمن را بر هر صبوح
شبنم به روی بستر نرگس به خواب گیر
از سرو سرفراخته صوت حزین شنو
[...]
صبح است ساقیا می چون آفتاب گیر
عیش رمیده را به کمند شراب گیر
بردار پنبه از سر مینای می به لب
مهر از دهان شیشه به یاقوت ناب گیر
فیض صبوح یا به رکاب است، زینهار
[...]
زاهد بنای سست ورع را خراب گیر
بگذار سبحه از کف و جام شراب گیر
از باده گرم ساز نفس را و بعد ازان
دریوزه کن چو لاله و آتش ز آب گیر
جز آنچه داده اند به هرکس، ازو مخواه
[...]
بحر وجود محشر موج و حباب گیر
قطع نظر ز دل کن و عالم خراب گیر
از تشنگی گداخته دلها نظاره کن
عطر گلاب چاره ز موج سراب گیر
از ضعف دل بمیر و مکش منت کسی
[...]
این بحر را یک آینه دشت سراب گیر
گر تشنهای چو آبله از خویش آب گیر
بنیاد چشم در گذر سیل نیستیست
خواهی عمارتش کن و خواهی خراب گیر
گر زندگی همین نظری بازکردنست
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.