جامی » هفت اورنگ » سلسلةالذهب » دفتر اول » بخش ۱۵ - قطع اطناب اطناب و ختم بر دعای استجابت ماب
جامی اطناب در سخن نه سزاست
قصه کوتاه کن که وقت دعاست
نه دعایی که شاعرانه بود
از ره صدق بر کرانه بود
خواهی آنها ز ایزد متعال
[...]
جامی » هفت اورنگ » سلسلةالذهب » دفتر اول » بخش ۲۳ - تمثیل
مرده لوزینه پز چو از کینه
سازد از سیر حشو لوزینه
شکل لوزینه می زند فریاد
هستم از سیر و بوی او آزاد
لیک حشوش به طعم گوید و بوی
[...]
جامی » هفت اورنگ » سلسلةالذهب » دفتر اول » بخش ۳۹ - در بیان آنکه در کلام سابق مذکور شد منافی اثبات اختیار آدمی نیست و در تحقیق معنی اختیار و جبر
نبرد فعل را چه خیر و چه شر
آنچه گفتم ز اختیار بدر
آن بود اختیار در هر کار
که بود فاعل اندر آن مختار
معنی اختیار فاعل چیست
[...]
جامی » هفت اورنگ » سلسلةالذهب » دفتر اول » بخش ۷۶ - در بیان آنکه آدمی کل است و سایر اشیا به مثابه اجزا
آدمی چیست برزخی جامع
صورت خلق و حق در او واقع
نسخه مجمل است و مضمونش
ذات حق و صفات بیچونش
متصل با دقایق جبروت
[...]
جامی » هفت اورنگ » سلسلةالذهب » دفتر اول » بخش ۸۰ - اشارة الی بعض بطون قوله تعالی انا عرضناالأمانة علی السموات و الارض و الجبال فابین ان یحملنها و اشفقن منها و حملهاالانسان انه کان ظلوما جهولا
هیچ موجود نیست در عالم
که شناسد حقیقت آدم
داند آدم حقیقت همه چیز
عین حق را حقیقت همه نیز
بیند آن عین را به چشم عیان
[...]
جامی » هفت اورنگ » سلسلةالذهب » دفتر اول » بخش ۱۲۷ - التفات من الغیبة الی الخطاب بلسان المناجات
یا جلی الظهور و الاشراق
کیست جز تو در انفس و آفاق
لیس فی الکائنات غیرک شی
انت شمس الضحی و غیرک فی
فی چه باشد به فارسی سایه
[...]
جامی » هفت اورنگ » سلسلةالذهب » دفتر اول » بخش ۱۳۷ - اشارت به تقسیم جوع به اختیاری و اضطراری
جوع آیین سالک راه است
شیوه عارفان آگاه است
جوع سالک به اختیار بود
جوع عارف به اضطرار بود
می نماید رونده مرتاض
[...]
جامی » هفت اورنگ » سلسلةالذهب » دفتر اول » بخش ۱۴۵ - در بیان سهر و بیخوابی که رکن چهارم ولایت و مقام ابدال است
خواب مرگ و حیات بیداریست
صلح مرگ از حیات بیزاریست
می گریزی ز زخم نشتر مرگ
چه کنی روی در برادر مرگ
خواب دزدیست زندگانی کاه
[...]
جامی » هفت اورنگ » سلسلةالذهب » دفتر اول » بخش ۱۴۹ - در معنی قوله علیه السلام الناس نیام فاذا ماتوا انتبهوا
قال خیرالوری علیه سلام
انما الناس هجع و نیام
فاذا جائهم و ان کرهوا
سکرة الموت بعدها انتبهوا
آدمیزاده در مبادی حال
[...]
جامی » هفت اورنگ » سلسلةالذهب » دفتر دوم » بخش ۵۸ - قبول کردن معتمر آنچه پدر ریا خواست و عقد بستن ایشان به یکدیگر
معتمر گفت آن منم اینک
هر چه خواهی ضمان منم اینک
خواست چندان زر تمام عیار
که مثاقیل آن رسد به هزار
بعد ازان نیز ده هزار درم
[...]
جامی » هفت اورنگ » سلسلةالذهب » دفتر دوم » بخش ۷۰ - در ذکر موت و اهوال آن
صرصر مرگ را ببین چه فن است
سر شکن بیخ کن ثمر فکن است
شاخ پیوندها شکسته اوست
بیخ امیدها گسسته اوست
وی فکنده ست ازین درخت بلند
[...]
جامی » هفت اورنگ » سلسلةالذهب » دفتر دوم » بخش ۷۲ - حکایت بر سبیل تمثیل
زنگی روی چون در دوزخ
بینیی همچو موری مطبخ
ننمودی به پیش رویش زشت
لاف کافوری ار زدی انگشت
چشم ها گرد و چشمخانه مغاک
[...]
جامی » هفت اورنگ » سلسلةالذهب » دفتر سوم » بخش ۲ - این معدلت نامه ایست متحف به سلاطین که سلاله طین فطرت آدم اند و لهوی را که آخر آن فناست و آن شغل به زخارف دنیاست از دل ایشان بیرون برده اند و صورت عافیت از آن بلا را عاقبت خیر ایشان کرده که حرز خلد ملکهم حاشیه صحیفه روزگار ایشان باد و دعای دام بقائهم دام مرغ اجابت شکار ایشان
بعد حمد حق و درود نبی
نیست پوشیده بر ذکی و غبی
که ظلال الله اند پادشهان
راحت رنجیدیدگان جهان
سایه بان ساخته ز چتر سیاه
[...]
جامی » هفت اورنگ » سلسلةالذهب » دفتر سوم » بخش ۲۷ - حکایت رحم کردن نوشیروان بر آن پیرزن ناتوان که به کوزه ای نادرست دست و روی خود می شست
خواست تا آفتابه زر خویش
به بر او فرستد از بر خویش
باز گفتا مبادا گرداند
کش چنان دیدم و خجل ماند
بر فقیران گرد خود یکسر
[...]
جامی » هفت اورنگ » سلسلةالذهب » دفتر سوم » بخش ۳۴ - حکایت امیر خوارزمی که ظلم و فسق خود را به شریعت راست کردی
بود پیری به خطه خوارزم
همه جا ظلمجو چه بزم و چه رزم
در پی گام ها چه صبح و چه شام
به شریعت روی همی زد گام
چار زن داشت لیک چون به نکاح
[...]
جامی » هفت اورنگ » سلامان و ابسال » بخش ۸ - انتقال به مدح گوهر کان فتوت و مشید ارکان اخوت والی ملک جاه و جمال یوسف مصر فضل و افضال اعز الله تعالی انصاره و ضاعف اقتداره
نیکخواهی خاصه کو را یاور است
گشته پیدا با وی از یک گوهر است
کرده جا در سایه اقبال او
سایه وار افتاده در دنبال او
هر کجا این آفتاب آن پرتو است
[...]
جامی » هفت اورنگ » سلامان و ابسال » بخش ۱۹ - آغاز مقال در شرح صورت حال سلامان و ابسال
شهریاری بود در یونان زمین
چون سکندر صاحب تاج و نگین
بود در عهدش یکی حکمت شناس
کاخ حکمت را قوی کرده اساس
اهل حکمت یک به یک شاگرد او
[...]
جامی » هفت اورنگ » تحفةالاحرار » بخش ۳۷ - حکایت زنده دلی که با مردگان انس گرفته بود و از زندگان فرار می نمود
زنده دلی از صف افسردگان
رفت به همسایگی مردگان
پشت ملامت به عمارات کرد
روی ارادت به مزارات کرد
حرف فنا خواند ز هر لوح خاک
[...]
جامی » هفت اورنگ » خردنامه اسکندری » بخش ۳۰ - حکایت آن نوخاسته تن به جامه آراسته که جامه هایش نغز و سخن هایش بی مغز بود
یکی تازه برنای نوخاسته
به شاهانه خلعت تن آراسته
درآمد بر آزادمردی حکیم
به خلوتسرای قناعت مقیم
حکیمش چو دید آنچنان بگذراند
[...]
جامی » دیوان اشعار » فاتحة الشباب » مثنویات » شمارهٔ ۳ - در صفت عمارت شه است این
بنامیزد چه دلکش منزل است این
نه آب و گل همه جان و دل است این
بسی مه بر فلک منزل بریده
به عمر خود چنین منزل ندیده
تصور کن چو یک شخص این جهان را
[...]