گنجور

 
جامی

مرده لوزینه پز چو از کینه

سازد از سیر حشو لوزینه

شکل لوزینه می زند فریاد

هستم از سیر و بوی او آزاد

لیک حشوش به طعم گوید و بوی

حشو لوزینه بین و حشو مگوی

چون معارف به آخر انجامد

شیخ از گفت و گو بیارامد

مرده قوال را دهند آواز

تا کند پرده سماع آغاز

جنبد از گوشه ای بد آوازی

نغمه سازی ترانه پردازی

نغمه سازی که دف گرفته به چنگ

آیدش نغمه خارج آهنگ

بس که بلغم شود گلوگیرش

سرفه آید به جای تحریرش

حلقش از صوت پرخراش درد

گردن ذوق را به اره برد

قول قوال چون بدین منوال

گرم شد جست صوفیی فی الحال

دیگران هم موافقت کردند

می ز جام موافقت خوردند

یکی از چپ یکی ز راست دوان

گردشان حلقه بسته پیر و جوان

هیچ یک را به دل قبولی نه

پای کوبان ولی اصولی نه

همه بر بانگ نای و دف رقصان

لیک رقصان به جانب نقصان