گنجور

 
جامی

بود پیری به خطه خوارزم

همه جا ظلمجو چه بزم و چه رزم

در پی گام ها چه صبح و چه شام

به شریعت روی همی زد گام

چار زن داشت لیک چون به نکاح

زن فزون از چهار نیست مباح

هر کجا دختر مسلمانی

پس ستر عفاف پنهانی

در کمند هوایش افتادی

چند زن پیش او فرستادی

تا کشیدندیش به خاک و به خون

وآوریدندیش ز پرده برون

به حرمگاه میر بردندی

به حرمدار وی سپردندی

میر چون آمدی به گاه نشاط

گستریدی به بزمگاه بساط

دخترک را به پیش خود خواندی

کفرها بر زبان او راندی

تا چو کافر شدی ازان سخنان

بنده اش ساختی اسیر کنان

کردیش بی نکاح شرمنده

که نباشد نکاح بر بنده

چیست این کارهای بد فرجام

حیله های ائمه ایام

کردگارا به حق صاحب شرع

که بلند است ازو مناصب شرع

که رهان شرع را ز حیله گران

پرده آن گروه را بدران

 
 
 
عنصری

چون بیامد بوعده بر سامند

آن کنیزک سبک زبام بلند

برسن سوی او فرود آمد

گفتی از جنبشش درود آمد

جان سامند را بلوس گرفت

[...]

مسعود سعد سلمان

چیست آن کاتشش زدوده چو آب

چو گهر روشن و چو لؤلؤ ناب

نیست سیماب و آب و هست درو

صفوت آب و گونه سیماب

نه سطرلاب و خوبی و زشتی

[...]

ابوالفرج رونی

ثقة الملک خاص و خازن شاه

خواجه طاهر علیک عین الله

به قدوم عزیز لوهاور

مصر کرد و ز مصر بیش به جاه

نور او نور یوسف چاهی است

[...]

سنایی

ابتدای سخن به نام خداست

آنکه بی‌مثل و شبه و بی‌همتاست

خالق الخلق و باعث الاموات

عالم الغیب سامع الاصوات

ذات بیچونش را بدایت نیست

[...]

وطواط

الترصیع مع التجنیس

تجنیس تام

تجنیس تاقص

تجنیس الزاید و المزید

تجنیس المرکب

[...]