گنجور

 
جامی

بعد حمد حق و درود نبی

نیست پوشیده بر ذکی و غبی

که ظلال الله اند پادشهان

راحت رنجیدیدگان جهان

سایه بان ساخته ز چتر سیاه

زآفتاب حوادث اند پناه

چترشان مختصر به پیش نظر

ظلش از نور مهر شامل تر

ملک اگر جمع اگر پریشان است

اثر عدل و ظلم ایشان است

عدل ایشان کند به دانش و داد

خانه ملک را قوی بنیاد

ظلم ایشان به کین نوی و کهن

خلق را بر کند ز بیخ و ز بن

ملک کشت است و عدل ابر پر آب

ملک دادت خدا به عدل شتاب

تخم کشتی در آبیاری کوش

دارش از تشنگی و خواری گوش

کشت بی آب هیچ بر ندهد

چون شجر خشک شد ثمر ندهد

عدل چون ملک را شود معمار

هیچ چیز دگر نیاید کار

هم سپاهی ز شاه گردد شاد

هم رعیت ازو شود آباد

هم خلایق رهد ز محنت و بیم

هم خزاین شود پر از زر و سیم

دشمنان گردن نیاز نهند

شیوه انقیاد ساز دهند