ترکی شیرازی » دیوان اشعار » فصل اول - لطیفهنگاریها » شمارهٔ ۸ - قامت رعنا
ای رخت چون صبح عید و گیسویت چون شام یلدا
بوالعجب صبحی و شامی همچنان داری به یکجا
خوش بود گر بوسم آن رخسار همچون صبح عیدت
و آن شب یلدای زلفت را ببویم تا به فردا
یک شب یلدا فزونش نیست در عالم به سالی
[...]
ترکی شیرازی » دیوان اشعار » فصل اول - لطیفهنگاریها » شمارهٔ ۱۱ - آهسته رو
در راه عاشقی ست مرا استوار پا
از جان نهاده ام به چنین رهگذار، پا
ای پادشاه حسن که خوبان ز جان نهند
بر آستانه ات ز پی افتخار، پا
بر خاک آستان تو پایم کجا رسد
[...]
ترکی شیرازی » دیوان اشعار » فصل اول - لطیفهنگاریها » شمارهٔ ۱۳ - قرص خورشید
نگار شوخ شنگ سر و بالا
چرا؟ دایم به کین استی تو با ما
رخ است این،یا قمر، یا قرص خورشید
قد است این، یاالف، یا نخل خرما
ریاض خرمی از پای تا فرق
[...]
ترکی شیرازی » دیوان اشعار » فصل اول - لطیفهنگاریها » شمارهٔ ۱۵ - آهوان صحرا
چشم تو به یک کرشمه ای یارا!
بربود زدست، طاقت ما را
تا چند کنی پریش و آشفته
آن زلف دراز و عنبر آسا را
زین بیش مکن پریش و سرگردان
[...]
ترکی شیرازی » دیوان اشعار » فصل اول - لطیفهنگاریها » شمارهٔ ۲۲ - لعل درفشان
جانا! شکن میفکن بر طاق ابروانت
چین و شکن بود خوش بر جعد گیسوانت
خون می چکاند از دل، مژگان چون خدنگت
دل می رباید از کف، ابروی چون کمانت
روزی عنایتی کن، بگشای غنچه لب
[...]
ترکی شیرازی » دیوان اشعار » فصل اول - لطیفهنگاریها » شمارهٔ ۲۳ - قبلهٔ ابرو
دل برده زمن دلبرکا! غمزه و نازت
بربوده زکف صبر و توان، زلف درازت
بگرفت دلم را خم گیسوی کمندت
بگداخت تنم را غم فولاد گدازت
بازآی که از رفتن تو جان ز تنم رفت
[...]
ترکی شیرازی » دیوان اشعار » فصل اول - لطیفهنگاریها » شمارهٔ ۲۴ - زخم عشق
همچو من، سوخته جانی به همه عالم نیست
میتوان گفت که در جنس بنی آدم نیست
دوش رفتم به خرابات ندادند رهم
کاین مکان، جای تو و مثل تو نامحرم نیست
عشق در عالم معنیست نهالی شاداب
[...]
ترکی شیرازی » دیوان اشعار » فصل اول - لطیفهنگاریها » شمارهٔ ۳۵ - دل می طپد
ای چشمهٔ حیوان خجل از لعل لبانت
وی آب بقا منفعل از آب دهانت
ابروی کجت هست، کمان و مژه ات تیر
دل می طپد اندر بر آن تیر و کمانت
از سرو ندیده است کس این قامت و رفتار
[...]
ترکی شیرازی » دیوان اشعار » فصل اول - لطیفهنگاریها » شمارهٔ ۴۰ - گلشن وصل
از من ای دوست! تو را مهر بریدن عجب است
در حق من سخن غیر، شنیدن عجب است
جان من آمده از حسرت لعل تو به لب
لب چون لعل تو را غیر مکیدن عجب است
بر سر کوی تو یک عمر نشستن، سهل است
[...]
ترکی شیرازی » دیوان اشعار » فصل اول - لطیفهنگاریها » شمارهٔ ۴۱ - شرط دوستی
روز نخست، دل به تو دادم عبث عبث
داغ غمت به سینه نهادم عبث عبث
دیدم کمند زلف خم اندر خم تو را
دانسته در کمند، فتادم عبث عبث
دل بر تو بستم از سر شب، تا به صبحدم
[...]
ترکی شیرازی » دیوان اشعار » فصل اول - لطیفهنگاریها » شمارهٔ ۴۳ - صفای صبح
جان زنده می شود ز دم جان فزای صبح
گویی دم مسیح بود در هوای صبح
صبح است و خیز تا سوی میخانه رو کنیم
زان پیش کافتاب رسد از قفای صبح
دانی که شب چراست به دینگونه قیرگون
[...]
ترکی شیرازی » دیوان اشعار » فصل اول - لطیفهنگاریها » شمارهٔ ۴۸ - نخل نیکی
تا کی؟ ای دل! تو گرفتار جهان خواهی شد
ناوک ناز جهان را تو نشان خواهی شد
خلقتت از کف خاکی شده و، آخر کار
زین جهان چون گذری، باز همان خواهی شد
زینهار ای تن خاکی! نشوی غره به خویش
[...]
ترکی شیرازی » دیوان اشعار » فصل اول - لطیفهنگاریها » شمارهٔ ۵۲ - یار دلنواز
دوباره بر تنم آن جان رفته باز آید
اگر به تربتم آن یار دلنواز آید
ز بعد مردنم از یار، مدعا این است
که بر جنازهٔ من، از پی نماز آید
ز بخت خویش، جز این از خدا نخواهم من
[...]
ترکی شیرازی » دیوان اشعار » فصل اول - لطیفهنگاریها » شمارهٔ ۵۳ - راحت جان
تا قد سرو تو در باغ دلم، موزون شد
چشم خونبار من از اشک روان، جیحون شد
تا به گرد مه روی تو خط سبز دمید
روز من تار شد و، حسن رخت افزون شد
بی سبب دور شدی از برم ای راحت جان!
[...]
ترکی شیرازی » دیوان اشعار » فصل اول - لطیفهنگاریها » شمارهٔ ۵۶ - گوهر اشک
به فلک، بانگ ناله ام بر شد
گوش گردون، ز ناله ام کر شد
نه فراق توام به خواری کشت
نه وصال توام میسر شد
دیده ام بسکه ریخت گوهر اشک
[...]
ترکی شیرازی » دیوان اشعار » فصل اول - لطیفهنگاریها » شمارهٔ ۶۳ - قرص قمر
آفتاب رویت ای قرص قمر!
برد از دل تابم و، هوشم ز سر
یک نظر دیدم رخت را بی حجاب
واله و حیران شدم از یک نظر
عارضت ماهی بود، بر سر کلاه
[...]
ترکی شیرازی » دیوان اشعار » فصل اول - لطیفهنگاریها » شمارهٔ ۶۹ - پند حکیمانه
ساقی قدمی نه سوی میخانه تو امروز
آور ز کرم شیشه و پیمانه تو امروز
با من منشین، همچو حریفان به حریفی
همکاسهٔ من باش حریفانه تو امروز
می زیب ده مجلس شاهان جهان است
[...]
ترکی شیرازی » دیوان اشعار » فصل اول - لطیفهنگاریها » شمارهٔ ۷۱ - محرم راز
راز عشق تو با که گویم باز
که مرا جز تو نیست محرم راز
از تو گر جمله ناز هست و عتاب
نیست از من، به غیر عجز و نیاز
ای که بر رخش عزتی تو سوار!
[...]
ترکی شیرازی » دیوان اشعار » فصل اول - لطیفهنگاریها » شمارهٔ ۸۲ - برق آه
جانا!مکش به قتل من بی گناه تیغ
بر قتل بی گنه، نکشد پادشاه تیغ
آلوده تیغت ارشود ازخون بی گناه
آن بی گناه را شود آخر گواه تیغ
باشد نگاه تیز تو از تیغ تیزتر
[...]
ترکی شیرازی » دیوان اشعار » فصل اول - لطیفهنگاریها » شمارهٔ ۸۷ - ستاره افلاک
چند باشی پریرخا! بی باک
من که گشتم زغصهٔ تو هلاک
از غمت ای نگار سیمین بر!
می کنم همچو گل، گریبان چاک
همه شب از فراق ماه رخت
[...]