از من ای دوست! تو را مهر بریدن عجب است
در حق من سخن غیر، شنیدن عجب است
جان من آمده از حسرت لعل تو به لب
لب چون لعل تو را غیر مکیدن عجب است
بر سر کوی تو یک عمر نشستن، سهل است
نمک وصل تو روزی، نچشیدن عجب است
آهوی چشم تو نخجیر کند شیران را
آهو اندر عقب شیر دویدن عجب است
از تو ای خواجه! که صد بنده به یک بوسه خری
بندهٔ مثل منی را نخریدن عجب است
چشم را چشم کبودان، سیه از سرمه کنند
از تو بر چشم سیه، سرمه کشیدن عجب است
گر خلد خار فراق تو به جانم نه عجب
گلی از گلشن وصل تو نچیدن عجب است
نیش فصاد ز دست تو گشاید رگ خون
خونش از چشم من زار، چکیدن عجب است
جان فدا کردن «ترکی» به تو نبود عجبی
جان فدا کردن و، روی تو ندیدن عجب است
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر غزلی است که شاعر از عشق و دلدادگی خود به محبوبش سخن میگوید. او ابراز میکند که چگونه جدایی و فاصله از محبوب برایش دردناک و عجیب است. شاعر به حسرت و آرزوهای خود اشاره میکند و میگوید که نشستن در کنار کوی محبوب هرچند آسان است، اما نچشیدن طعم وصال او عجیبتر است. همچنین، او به زیباییهای محبوب و تأثیر عمیق او بر زندگیاش اشاره میکند و در نهایت به بیقیمتی عشق و اینکه بوسهای از محبوب برایش بینهایت ارزشمند است، اشاره میکند. شعر به زیبایی احساسات عمیق عاشقانه را به تصویر میکشد.
هوش مصنوعی: ای دوست! چطور ممکن است تو بیمهر و محبت از من فاصله بگیری و اینکه دربارهام حرفهای غیرواقعی بشنوی، چیز عجیبی است.
هوش مصنوعی: جان من به خاطر آرزو و حسرت برای دیدن لبت به تنگ آمده است؛ بنابراین، عجیب نیست که کسی جز من نتواند این زیبایی را حتی لمس کند.
هوش مصنوعی: نشستن در کنار کوی تو برای همیشه کاری آسان است، اما این که هفتهای یک بار هم طعم وصال تو را نچشیم، واقعاً جای تعجب دارد.
هوش مصنوعی: چشمان تو مانند آهویی است که میتواند شکارچیان را به دنبال خود بکشاند. همین که آهویی به سمت شیرها میدود، واقعاً شگفتانگیز است.
هوش مصنوعی: ای بزرگوار! عجیب است که تو با یک بوسه میتوانی صد بنده را خریداری کنی، اما بندهای مثل من را نخرند.
هوش مصنوعی: چشمهای کبود به خاطر تو از سرمه سیاه میشوند. واقعاً جالب است که بر چشم سیاه تو، سرمه بکشند.
هوش مصنوعی: اگرچه دوری و فراق تو برایم زجرآور است، اما این جای تعجب دارد که من نتوانم از زیباییهای وصال تو بهرهمند شوم.
هوش مصنوعی: زهر زنبور ز دست تو رگ خونم را میگشاید و اشکم از چشمانم میریزد؛ چکیدن اشک واقعاً شگفتانگیز است.
هوش مصنوعی: فدای تو شدن و جان را برایت دادن چندان عجیب نیست، اما جان را فدای تو کردن و در عین حال نتوانستن روی تو را دیدن، واقعاً شگفتآور است.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.