گنجور

 
ترکی شیرازی

راز عشق تو با که گویم باز

که مرا جز تو نیست محرم راز

از تو گر جمله ناز هست و عتاب

نیست از من، به غیر عجز و نیاز

ای که بر رخش عزتی تو سوار!

از بر ما بر این شتاب متاز

چند دایم به خویش پردازی

چند روزی به حال ما پرداز

جان فدا سازمت به شکرانه

که ببینم به کام خویشت باز

هر چه روزم به هجر رفت به شام

عمر کوته شد و امید دراز

دست از دامنت رها نکنم

گر کنی صد هزار عشوه و ناز

این جفاها که می کنی تو به من

نکند با کبوتری، شهباز

بخت آخر، نصیب «ترکی» کرد

یار دشمن نواز و دوست گداز

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
رودکی

زندگانی چه کوته و چه دراز

نه به آخر بمرد باید باز؟

هم به چنبر گذار خواهد بود

این رسن را، اگر چه هست دراز

خواهی اندر عنا و شدت زی

[...]

فرخی سیستانی

سرو ساقی وماه رود نواز

پرده بر بسته در ره شهناز

زخمه رودزن نه پست ونه تیز

زلف ساقی نه کوته ونه دراز

مجلس خوب خسروانی وار

[...]

ابوالفضل بیهقی

زندگانی چه کوته و چه دراز

نه بآخر بمرد باید باز؟

هم بچنبر گذار خواهد بود

این رسن را اگر چه هست دراز

خواهی اندر عنا و شدّت زی‌

[...]

ناصرخسرو

ای تو را آروزی نعمت و ناز

آز کرده عنان اسپ نیاز

عمرت از تو گریزد از پس آز

تو همی تاز در نشیب و فراز

بر در بخت بد فرود آید

[...]

مسعود سعد سلمان

چند گویی که نشنوندت راز

چند جویی که می نیابی باز

بد مکن خو که طبع گیرد خو

ناز کم کن که آز گردد ناز

از فراز آمدی سبک به نشیب

[...]

مشاهدهٔ ۵ مورد هم آهنگ دیگر از مسعود سعد سلمان
مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه