گنجور

 
ترکی شیرازی

آفتاب رویت ای قرص قمر!

برد از دل تابم و، هوشم ز سر

یک نظر دیدم رخت را بی حجاب

واله و حیران شدم از یک نظر

عارضت ماهی بود، بر سر کلاه

قامتت سروی بود، بسته کمر

گر ملک خوانم تو را الحق به جاست

زآنکه این صورت نباشد با بشر

روی برتابی و، از من بگذری

بینمت روزی اگر در رهگذر

الامان از تیر شستت الامان

الحذر از چشم مستت الحذر

این نموده خانهٔ صبرم خراب

وان نشسته بر دل من، تا به پر

هندوی خالت ز جادویی نمود

خانهٔ عقل مرا زیر و زبر

«ترکیا» شعرت بسی شیرین بود

خامه است این در کفت یا نیشکر

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
رودکی

هیچ شادی نیست اندر این جهان

برتر از دیدار روی دوستان

هیچ تلخی نیست بر دل تلخ تر

از فراق دوستان پر هنر

مشاهدهٔ ۲ مورد هم آهنگ دیگر از رودکی
فرخی سیستانی

آشکوخد بر زمین هموار بر

همچنان چون بر زمین دشوارتر

وطواط

ای شده با عزم تو مقرون ظفر

همت تو کرده از گردون گذر

نامه و نام ترا عالی محل

رایت و رأی ترا میمون اثر

با جلال تو بود گردون زمین

[...]

سوزنی سمرقندی

سیمبر یارم شد از من سیم بر

سیم یارم نی و یارم سیمبر

عاشق سیم ار بخواند وی مرا

من ورا معشوق دانم سیم بر

زان نگار سیمبر با من نماند

[...]

ادیب صابر

بت سرو قدی و سرو سمن بر

نگار سخن گوی و ماه سخن ور

قد و عارض توست شمشاد و لاله

لب و بوسه توست یاقوت و شکر

سرین تو و عشق من هست فربه

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه