تا قد سرو تو در باغ دلم، موزون شد
چشم خونبار من از اشک روان، جیحون شد
تا به گرد مه روی تو خط سبز دمید
روز من تار شد و، حسن رخت افزون شد
بی سبب دور شدی از برم ای راحت جان!
وز غم هجر تو آهم به سوی گردون شد
تو علارقم من ای دوست! به همراه رقیب
به چمن رفتی و از غصه مرا دل، خون شد
شوخ لیلی وش من، سلسلهٔ زلف گشود
بستهٔ سلسله اش صد چو من مجنون شد
زاهد از گوشهٔ مسجد، به سوی میکده رفت
آه و افسوس که در شرع، چه بی قانون شد
سجده بر قالب آدم چو عزا زیل نکرد
زان سبب بود که مردود شد و، ملعون شد
هر که در میکده عشق، ننوشید قدح
بی شک از دایرهٔ اهل صفا، بیرون شد
بر سر کوی تو «ترکی» به چه خواری جان داد
خبر از کس نگرفتی، که فلانی چون شد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این غزل به بیان احساسات عمیق شاعر درباره عشق و فراق میپردازد. شاعر با توصیف زیبایی معشوق و تأثیر آن بر روح و جان خود، نالهها و دردهای ناشی از دوری او را ابراز میکند. او میگوید که چشمش به اشکهایش میریزد و زندگیاش در غیاب معشوق تیره و تار شده است. همچنین به تضاد بین عشق و قوانین شرع اشاره میکند و نقدی بر زاهدانی دارد که به میکده رفتند. در نهایت، شاعر از دلتنگی و بیخبری معشوق اظهار تاسف میکند. این شعر به طور کلی بازتابدهنده غم و اندوه ناشی از عشق ناموفق و فراق است.
هوش مصنوعی: تا زمانی که قامت تو در باغ دلم زیبا و خوشریتم بود، چشمان من که پر از اشک بود، مانند جیحون رونق گرفت و جاری شد.
هوش مصنوعی: وقتی که خط سبز زیبایی بر گرد چهرهات جلوه کرد، روز من تیره شد و زیبایی تو بیشتر شد.
هوش مصنوعی: بدون هیچ دلیلی از کنارم دور شدی ای آرامش جان! و به خاطر غم فراق تو، آههایم به سمت آسمان رفت.
هوش مصنوعی: ای دوست! با اینکه من در غم و اندوه به سر میبرم، تو به همراه رقیب به باغ رفتی و دل من به خاطر این موضوع از غم خونین شده است.
هوش مصنوعی: لیلی شوخی میکند و زلفهایش را آزاد میکند؛ وقتی او زلفهایش را باز میکند، بسیاری مثل من به دیوانگی میافتند.
هوش مصنوعی: مرد زاهد از گوشهٔ مسجد خارج شد و به سوی میکده در حرکت است. افسوس که در دین، قوانین و ضوابط به هم ریخته و دچار بینظمی شدهاند.
هوش مصنوعی: سجده کردن بر شکل آدم، مانند ابراز احترام و عزاداری نیست. به همین دلیل، کسی که چنین کرد، مورد قبول واقع نشد و لعنت شد.
هوش مصنوعی: هر کسی که در میکده عشق، جرعهای ننوشد، قطعاً از دایرهی اهل پاکی و صفا خارج شده است.
هوش مصنوعی: در خیابان تو، «ترکی» به شدت بیاحترامی جان خود را از دست داد و هیچ خبری از کسی نگرفتی که بپرسد او چه بر سرش آمده است.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
بس که خون جگر از راه نظر بیرون شد
دل نمی باید ازین ورطه ره بیرون شد
ناوک چشم تو تا خون دلم ریخت ز چشم
در میان دل و چشم من آن دم خون شد
از تب هجر بمردیم به کنج غم و هیچ
[...]
نظری کن که دل از جور فراقت خون شد
نیست دل را به جز از دیده ره بیرون شد
ناتوان بود دل خسته ندانم چون رفت؟
حال آن خسته بدانید که آخر چون شد؟
تا شدم دور ز خورشید جمالت، چو هلال
[...]
گفتمش حال دل گمشده دانی چون شد
گفت با ما چو در افتاد همان دم خون شد
پارسایان که نظر از همه می پوشیدند
چشم تان تو دیدند و همه مفتون شد
تا لب جام گرفت از لب لعلت رنگی
[...]
ای که از چشم خوشت رنج دلم افزون شد
دل بیمار مرا هیچ نپرسی چون شد
گل صدبرگ توئی در چمن حُسن امروز
ورق چهره ز خوناب جگر گلگون شد
از سر کوی تو بیرون نتوانیم شدن
[...]
چشم تاج الشعرا در غم او جیحون شد
زان غریبی که بلاغسل وکفن مدفون شد
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.