گنجور

 
ترکی شیرازی

تا قد سرو تو در باغ دلم، موزون شد

چشم خونبار من از اشک روان، جیحون شد

تا به گرد مه روی تو خط سبز دمید

روز من تار شد و، حسن رخت افزون شد

بی سبب دور شدی از برم ای راحت جان!

وز غم هجر تو آهم به سوی گردون شد

تو علارقم من ای دوست! به همراه رقیب

به چمن رفتی و از غصه مرا دل، خون شد

شوخ لیلی وش من، سلسلهٔ زلف گشود

بستهٔ سلسله اش صد چو من مجنون شد

زاهد از گوشهٔ مسجد، به سوی میکده رفت

آه و افسوس که در شرع، چه بی قانون شد

سجده بر قالب آدم چو عزا زیل نکرد

زان سبب بود که مردود شد و، ملعون شد

هر که در میکده عشق، ننوشید قدح

بی شک از دایرهٔ اهل صفا، بیرون شد

بر سر کوی تو «ترکی» به چه خواری جان داد

خبر از کس نگرفتی، که فلانی چون شد

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
امیرخسرو دهلوی

بس که خون جگر از راه نظر بیرون شد

دل نمی باید ازین ورطه ره بیرون شد

ناوک چشم تو تا خون دلم ریخت ز چشم

در میان دل و چشم من آن دم خون شد

از تب هجر بمردیم به کنج غم و هیچ

[...]

سلمان ساوجی

نظری کن که دل از جور فراقت خون شد

نیست دل را به جز از دیده ره بیرون شد

ناتوان بود دل خسته ندانم چون رفت؟

حال آن خسته بدانید که آخر چون شد؟

تا شدم دور ز خورشید جمالت، چو هلال

[...]

کمال خجندی

گفتمش حال دل گمشده دانی چون شد

گفت با ما چو در افتاد همان دم خون شد

پارسایان که نظر از همه می پوشیدند

چشم تان تو دیدند و همه مفتون شد

تا لب جام گرفت از لب لعلت رنگی

[...]

ناصر بخارایی

ای که از چشم خوشت رنج دلم افزون شد

دل بیمار مرا هیچ نپرسی چون شد

گل صدبرگ توئی در چمن حُسن امروز

ورق چهره ز خوناب جگر گلگون شد

از سر کوی تو بیرون نتوانیم شدن

[...]

جیحون یزدی

چشم تاج الشعرا در غم او جیحون شد

زان غریبی که بلاغسل وکفن مدفون شد

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه