میرزا حبیب خراسانی » دیوان اشعار » بخش یک » قصاید » شمارهٔ ۱۸ - اقتفای غزل ملک الشعراء صبوری
این چه می بود از چه ساغر ریخت ساقی در گلویم
کز سرمستی گذشت از هردو عالم های و هویم
نقش من از من ستردی عقل و هوشم جمله بردی
باز میگوئی چه خوردی آنچه کردی در سبویم
دوش با پیر مغان گفتم چو در میخانه رفتم
[...]
میرزا حبیب خراسانی » دیوان اشعار » بخش دو » غزلیات » شمارهٔ ۱
بالله که یکی از خود بخودآ
بگذر ز خودی بنگر بخدا
جز ما و توئی کی بوده دوئی
از قول الست تا حرف بلی
من جز توکیم من جز تو نیم
[...]
میرزا حبیب خراسانی » دیوان اشعار » بخش دو » غزلیات » شمارهٔ ۲
نهان در خاک کن ما و توئی را
یکی کن در همه عالم دوئی را
وجودت جز طلسم جادوئی نیست
ز هم بشکن طلسم جادوئی را
بهر سوئی که پوئی ره نجوئی
[...]
میرزا حبیب خراسانی » دیوان اشعار » بخش دو » غزلیات » شمارهٔ ۳
جوهر قدسی، نهفته رخ در آب و گل چرا
مرغ روحانی، بتیغ دیو و دد بسمل چرا
قلب مومن عرش رحمن است و منزلگاه حق
خیل شیطان را بناحق ره در این منزل چرا
محفل قدس و مقام انس و مرآت شهود
[...]
میرزا حبیب خراسانی » دیوان اشعار » بخش دو » غزلیات » شمارهٔ ۴
هرشب من و دل تا سحر در گوشهٔ ویرانهها
داریم از دیوانگی با یکدگر افسانهها
اندر شمار بیدلان در حقلهٔ بیحاصلان
نی در حساب عاقلان نی درخور فرزانهها
از می زده سر جوشها از پند بسته گوشها
[...]
میرزا حبیب خراسانی » دیوان اشعار » بخش دو » غزلیات » شمارهٔ ۵
سالها بر کف گرفتم سبحه صد دانه را
تا ببندم زین فسون پای دل دیوانه را
سبحه صد دانه چون کار مرا آسان نکرد
کرد باید جستجو آن گوهر یکدانه را
سخت سست و ناتوان گشتم مگر نیرو دهد
[...]
میرزا حبیب خراسانی » دیوان اشعار » بخش دو » غزلیات » شمارهٔ ۶
محو آن روی پریواریم ما
در حقیقت نقش دیواریم ما
نیمه در غیبم و نیمی در شهود
نیمه مست و نیمه هشیاریم ما
نیمه از فرخار و نیم از کاشغر
[...]
میرزا حبیب خراسانی » دیوان اشعار » بخش دو » غزلیات » شمارهٔ ۷
بربسته دست جور فلک پای اگر مرا
از چوب خشک ساخته پای دگر مرا
دارم بسی سپاس از این درد پای خویش
کازاد کرده از همه گون درد سر مرا
مانند آسمانم کز جای خویشتن
[...]
میرزا حبیب خراسانی » دیوان اشعار » بخش دو » غزلیات » شمارهٔ ۸
ای عشق گرفتی سخت ناگاه دهان ما را
بردی بسرای دل از راه نهان ما را
بگذشت شبی ما را نامت بزبان ای عشق
زانشب همه دم سوزد چون شمع زبان ما را
مهمان توایم ای عشق ما را به از این میدار
[...]
میرزا حبیب خراسانی » دیوان اشعار » بخش دو » غزلیات » شمارهٔ ۹
کرد چرخ دورو، دو موی مرا
تا چه آید از این دو، روی مرا
روی و مویم ز چرخ دیگر شد
لیک دیگر نگشت خوی مرا
هر چه سالم فزون تر آمد، نیز
[...]
میرزا حبیب خراسانی » دیوان اشعار » بخش دو » غزلیات » شمارهٔ ۱۰
روز و شب در حسرت و اندوه تیماری چرا
وز غم و فکر ریاست سخت بیماری چرا
روز و شب در فکر گرد آوردن خیل مرید
همچنین دلخسته و رنجوری و زاری چرا
چون مسلمانی بمعنی عین بی آزاری است
[...]
میرزا حبیب خراسانی » دیوان اشعار » بخش دو » غزلیات » شمارهٔ ۱۱
دل دیوانه بدر شد سحر از خانه ما
شام شد باز و نیامد دل دیوانه ما
روزنی بود در این خانه که گاهی خورشید
تابشی داشت ز روزن بسوی خانه ما
روزن خانه فرو بسته شد از چشم حسود
[...]
میرزا حبیب خراسانی » دیوان اشعار » بخش دو » غزلیات » شمارهٔ ۱۲
فکر و اندیشه بیهوده چرا
حسرت بوده و نابوده چرا
گفتن و کردن بی جا و خلاف
که خداوند نفرموده چرا
از غم و حسرت دنیای دنی
[...]
میرزا حبیب خراسانی » دیوان اشعار » بخش دو » غزلیات » شمارهٔ ۱۳
میبرد خیل غم اسیر مرا
ساقی از دست غم بگیر مرا
شرزه شیری است غم که باده کند
بر چنین شرزه شیر چیر مرا
آهوی چشم تو خلاص کند
[...]
میرزا حبیب خراسانی » دیوان اشعار » بخش دو » غزلیات » شمارهٔ ۱۴
شیخنا تا کی گرانتر میکنی عمامه را
تا کنی هنگام دعوت گرمتر هنگامه را
رشته تحت الحنک بر چین که وقت صید نیست
در ره خاصان منه ای شیخ دام عامه را
صید عنقا می نشاید کرد با بال مگس
[...]
میرزا حبیب خراسانی » دیوان اشعار » بخش دو » غزلیات » شمارهٔ ۱۵
بحر اندیشه فرو برده بیک بار مرا
خیل انده زده ره بر دل افکار مرا
شب دوشینه باشکنجه اندیشه گذشت
نیز امروز باندیشه بمسپار مرا
سر ز اندیشه یکی کوه گران گشته و نیز
[...]
میرزا حبیب خراسانی » دیوان اشعار » بخش دو » غزلیات » شمارهٔ ۱۶
ای برده دل ما و سپرده دل خود را
آتش زده با خرمن ما حاصل خود را
تو دین و دل خویش سپرده بحریفان
ما یاوه سپرده بتو دین و دل خود را
ای مرغ دلت بسمل ترکان کماندار
[...]
میرزا حبیب خراسانی » دیوان اشعار » بخش دو » غزلیات » شمارهٔ ۱۷
امشب آن ترک وعده داده مرا
بزم عیش و طرب نهاده مرا
وعده فرموده تا بمشکوی خویش
به کشد با رخ گشاده مرا
من بمسند چو شاه تکیه زنم
[...]
میرزا حبیب خراسانی » دیوان اشعار » بخش دو » غزلیات » شمارهٔ ۱۸
از عقل، عشق کرده عجب بی خبر مرا
هر سو کشد چو مردم بی پا و سر مرا
افسانه میکنی سخنان مرا گمان
افسانه ایست نیز از این خوبتر مرا
هر نیمه شب خیال تو تا وقت صبحدم
[...]
میرزا حبیب خراسانی » دیوان اشعار » بخش دو » غزلیات » شمارهٔ ۱۹
صافی آبست ز آبگینه هویدا
یا رخ خوب تو شد در آینه پیدا
چو نان سنگی کز آب صاف نمودار
سنگ دلت از صفای سینه هویدا
خیز و در حجره را بمردم در بند
[...]